عاشق زني مشو…
كه مي انديشد،
كه مي داند،
كه داناست،
كه توان پرواز دارد،
يا زني كه خود را باور دارد!
عاشق زني مشو…
كه هنگام عشق ورزيدن، مي خندد يا مي گريد،
كه قادر است جسمش را به روح بدل كند،
و از آن بيشتر “عاشق شعر است”!
(اينان خطرناكترين ها هستند)
و يا زني كه مي تواند نيم ساعت مقابل يك نقاشي بايستد،
و يا زني كه توان زيستن بدون موسيقي را ندارد،
عاشق زني مشو…
كه پُر،
مفرح …
هشيار …
نافرمان …
و جوابده است!
پيش نيايد كه هرگز عاشق چنين زني شوي ؛
چرا كه وقتي عاشق زني از اين دست مي شوي،
چه با تو بماند يا نه،
چه عاشق تو باشد يا نه،
از اينگونه زن…
“بازگشت به عقب، هرگز ممكن نيست !”