کاش باران بگیرد
کاش باران بگیرد …
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم …
و خلاص…!!
کاش باران بگیرد …
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم …
و خلاص…!!
حس قشنگیه
یكی نگرانت باشه،
یكی بترسه از اینكه یه روز از دستت بده.
سعی كنه ناراحتت نكنه،
حس قشنگیه …
می ترسم از بعضی آدما …
آدمایی که امروز دوستت دارن و فردا بدون هیچ توضیحی رهایت میکنند
آدمایی که امروز پای درد دلت می نشنینند و فردا بی رحمانه قضاوت میکنند …
آدمایی که امروز لبخندشان را میبینی و فردا خشم و قهرشان …
آدمایی که …امروز قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت …
آدمایی که امروز با تعریفشون تو رو به عرش میبرن و فردا سخت به زمین میزنند …
آدمایی که مدام رنگ عوض میکنن.. امروز سفیدن..فردا خاک
یه روزی اومد كنارم گفت گلم با تو بهارم
گفت نری تو از كنارم میمیرم تنها نزارم
اومدی تو سرنوشتم قلب من گفت تو بهشتم
بی خبر از سرنوشتم با گذاشتم تو بهشتم
قلب و روحم مال اون شد جسم و جونم مال اون شد
حالا كه میخوام بمونه بگه قدرم رو میدونه
پشت با زد به دل من خنجرها زد به دل من
أره اون رفت از كنارم ولی زندست تو خیالم
پیکت رو بالا بگیر:
بزن به سلامتیه آرزوهایی که هیچگاه لمس نکردی،
بزن به سلامتیه عشقی که طالعش با تو نبود و هنوزم دوستش داری،
بزن به سلامتیه شبهایی که تو تنهاییت گریه کردی و ندونستی چرا،
بزن به سلامتیه دوستایی که از پشت خنجر زدند،
بزن به سلامتیه اونی که گفت: دوستت داره اما تا آخرش باهات نموند…
اره رفیق پیکت را ببر بالا
پسر باید باشی تا بفهمی پول گرفتن از پدر چقدر سخته …
پسر باید باشی تا بفهمی ۲ سال تنهای تنها غربت سربازی کشیدن چقدر سخته …
پسر باید باشی تا بفهمی دلهره شغل اینده داشتن چقدر سخته …
پسر باید باشی تا بفهمی از دست دادن عشقت به خاطر پول چقدر سخته …
پسر باید باشی تا بفهمی بوق زدن پشت ماشین عروس عشقت چه حالی میده …
پسر باید باشی تا بفهمی خوردن بغض برای اینکه مسخرت نکنن که داری گریه میکنی چقدر سخته …
پسر باید باشی تا بفهمی ممکنه چقدر سخت باشه
یک دقیق سکوت
یک دقیق سکوت به خاطر کسانی که زیر قولهایشان میزنند
یک دقیق سکوت به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشت له شد
یک دقیق سکوت به خاطر شبهای که با اندوه سپری شدند
یک دقیق سکوت به احترام تمام شب های که احساس وحشت کردم
یک دقیق سکوت برای بالشی که تنها همدم غصه ها بود
یک دقیق سکوت به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند
یک دقیق سکوت به خاطر کسی که در پشت پنجره … غبار گرفته
دفتر یادداشت روزانه دختر:
امروز باهاش بهم زدم. بهش گفتم یه خواستگار دارم که خیلی پاکه و میتونه خوشبختم کنه
فکر کردم بهم می گه نرو بمون. اما اون گذاشت که برم
به همین راحتی پسری و که این همه منتظرش بودم و ارزوشو داشتم از دست دادم
دفتر یادداشت روزانه پسر:
امروز باهام بهم زد.گفت یه خواستگار داره که خیلی پاکه و میتونه خوشبختش کنه
اینقدر خورد شدم که نتونستم بپرسم چرا.
می خواستم ازش بخوام که نره.اما وقتی با من خوشحال نیست
نمی تونم به زور نگه دارمش پس گذاشتم که بره
به همین راحتی دختری را که این همه منتظرش بودم و ارزویش را داشتم از دست دادم
واین شد نتیجه غرور ::: تنهایی
دلم تصادف میخواهد
صدای بلندآمبولانس
صدای پرستاری که دادمی زنه کناربروید،کناربروید
صورت خونینم را برمیگردانند
انگشت روی گردنم میگذارند
نبضش ضعیف است
پس از دقیقه ای
نبضش نمیزند
پارچه بیاورید
پارچه ای سفید روی جسمم میکشند و تماااام…..
ساده بگویم دلم مرگ میخواهد..!
من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود
بنویسید صدا بود ولی نرم نبود
خانه در خاک خدا داشت ، تماشایی بود
بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود
بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید
از لب زاغچه ها بوسهء باور می چید
بنویسید که با چلچله ها الفت داشت
اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت
دلش از زمزمهء نور عطش می بارید
ریشه در ماه ، ولی روی زمین می جوشید
بنویسید زبان داشت ولی لال نشد
بنویسید که پوسید ولی کال نشد
پُرِ طوفان غزل بود ولی سیل نداشت
بنویسید که دل داشت ولی میل نداشت
پنجه بر پنجرهء روشن فردا می زد
وسعت حوصله اش طعنه به دریا می زد
بنویسید به قانونِ عطش ، آب نداد
و کسی کودک احساسش را تاب نداد
سرد و سرما زده از سمت کویر آمده بود
کودکی بود که در هیاتِ پیر آمده بود
تا صدای دل خود چند تپش فاصله داشت
گاه با فلسفهء عشق کمی مسئله داشت……..