ای بت معبد خورشید
ای بت پشت بند گیسو
از تو بر پا گشته فتنه
چون نگه کنی به هر سو
ای بت شوریدگی ها
ای تو غرق رنگ و رویا
ای به دور سر نهاده
تاجی از مرجان دریا
عهد من این بود که هرجا
یار و همپای تو باشم
توی شبهای انتظارت
مرد شبهای تو باشم
چه کنم خودت نخواستی
شب پر سوز تو باشم
به همه شبهای سردت
آتش افروز تو باشم
آتش من این بود که ( ادامه )
خوب۰بد۰
213 views مشاهده
0 دیدگاه