اشعار شهریار – فرخ
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : پنجشنبه 4 دسامبر 2014
فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز
در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم
پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز
دارم آن حجب جوانی که زبانبند منست
لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز
فرخ خاطر من خاطره شهر شماست
خود غم آبادم و خاطر فرح آباد هنوز
دوری از بزم تو عمریست که حرمان منست
زدم و میزنم از دست غمت داد هنوز
با منت سایه کم از گلشن آزادی چیست
می برم شکوه ات ای سرو به شمشاد هنوز
یاد گلچین معانی و نوید و گلشن
نوشخواری بود و نعشه معتاد هنوز
بیست سال است بهار از سرما رفته ولی
من همان ماتمیم در غم استاد هنوز
صید خونین خزیده به شکاف سنگم
که نفس در نفسم با سگ صیاد هنوز
شهریار از تو و هفتاد تو دلشاد ولی
خود به شصت است و ندیده است دل شاد هنوز
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=1195
595 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00