اشعار فریدون مشیری – فقر
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : شنبه 31 ژانویه 2015
ای بینوا ، كه فقر تو ، تنها گناه توست
در گوشه ای بمیر! كه این راه ، راه توست
این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره ، دشمن حال تباه توست
در كوچه های یخ زده ، بیمار و دربدر
جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست
باور مكن كه در دل شان می كند اثر
این قصه های تلخ كه در اشك و آه توست
اینجا لباس فاخر و پول كلان بیار
تا بنگری كه چشم همه عذرخواه توست
در حیرتم كه از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم كه در هر نگاه توست
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=1724
604 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00