سرگرمی و دلگرمی – منم یه انسانم…
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : یکشنبه 3 فوریه 2019
من ميتونم زندگي كنم حتي زماني كه ديگه دليلي براش ندارم
ميتونم به دنيا لبخند بزنم زماني كه به بدترين شكل روي سياهش رو بهم نشون داده و من رو غرق خودش كرده
ميتونم كلمه هاي درونم كه مثل يه كوه روي دلم سنگيني كرده رو هيچوقت به زبون نيارم
ميتونم توي تاريك ترين روز های زمستون خوش بين باشم و برات از آينده روشنمون يه تصوير زيبا بسازم، درحالي كه جفتمون ميدونيم هيچوقت قرار نيست به اون نور برسيم، نوري كه هيچوقت پيداش نكرديم
من ميتونم بخندم زماني كه بغض سنگيني به گلوم هجوم آورده، اگه اين تمام چيزيه كه ميخواي ميتونم برات انجام بدم
ميتونم شماره يك تو باشم و تمام روز برات نقش بازي كنم كه عاشق ترينم
من حتي ميتونم بار تمام دردهاي گذشته تورو به دوش بكشم و به جاي تو اشك بريزم
اگه تو بخواي، ميتونم مثل يه عروسك توي دست هات باشم كه هروقت ميخواي ازش خسته بشي و پسش بزني در حاليكه تمام وجودش اسم تورو عربده ميكشه، عربده هايي كه هيچوقت به گوش تو نرسيد، عربده هايي كه هميشه پشت نگاه پر از نيازش به تو خاموش شدن
ميتونم انجامش بدم، ميتونم فقط براي تو باشم حتي زماني كه ديگه صداي تو ضربان قلب من رو بالا نميبره
ميتونم به مسخره ترين حرف هات بخندم تا بفهمي هنوز براي من شيريني، هنوز دليل قهقه هاي مني
ميتونم…
ولي منم يه انسان عادي ام
يه انسان كه وقتي زمين ميخوره از درد ناله ميكنه و اشك ميريزه
يه انسان كه گاهي توي مسيرش كم مياره و ميخواد براي چند ساعت تسليم شه
يه انسان كه ميتونه با كلمه هاي بي ارزش بشكنه و خودش رو زنداني كنه، كلمه هايي كه از نظرمون هيچوقت كافي نبودن ميتونه از زبون تو منو شكست بده، ميتونه منو به زننده ترين و احمقانه ترين حالت ممكنش نابود كنه، اونقدر كه ديگه نتونم برات نقش بازي كنم، اونقدر كه اجازه بدم بغض هزارساله م درهم بشكنه و تو اشك هام رو ببيني، با اينكه ميدونم اين چيزي نيست كه نياز داشته باشي
ولي باور كن عزيزم، من قبل از همه چيز يه انسانم
كه از يه جايي به بعد ديگه توان بخشيدن تورو نداره، ديگه توان لبخند زدن نداره حتي اگه تمامش محتاج لبخند زدن باشه، من يه انسانم كه از يه جايي به بعد احساسش به آخر خط ميرسه
من ميتونم همه چيز رو تحمل كنم
اما در درجه اول، من يه انسان بي ارزش و كوچيكي ام كه ديگه طاقتش تموم ميشه
ميشكنه و ديگه نميتونه مثل اولش شه
اشك ميريزه و ديگه نميتونه قهقه بزنه
خودش رو زنداني ميكنه و ديگه نميتونه آزاد شه
چون من فقط يه انسانم
يه انسان!
برچسبها: دلنوشته عاشقانه, من میتونم, منم یه انسانم, قصه ی عاشقانه تلخ
ميتونم به دنيا لبخند بزنم زماني كه به بدترين شكل روي سياهش رو بهم نشون داده و من رو غرق خودش كرده
ميتونم كلمه هاي درونم كه مثل يه كوه روي دلم سنگيني كرده رو هيچوقت به زبون نيارم
ميتونم توي تاريك ترين روز های زمستون خوش بين باشم و برات از آينده روشنمون يه تصوير زيبا بسازم، درحالي كه جفتمون ميدونيم هيچوقت قرار نيست به اون نور برسيم، نوري كه هيچوقت پيداش نكرديم
من ميتونم بخندم زماني كه بغض سنگيني به گلوم هجوم آورده، اگه اين تمام چيزيه كه ميخواي ميتونم برات انجام بدم
ميتونم شماره يك تو باشم و تمام روز برات نقش بازي كنم كه عاشق ترينم
من حتي ميتونم بار تمام دردهاي گذشته تورو به دوش بكشم و به جاي تو اشك بريزم
اگه تو بخواي، ميتونم مثل يه عروسك توي دست هات باشم كه هروقت ميخواي ازش خسته بشي و پسش بزني در حاليكه تمام وجودش اسم تورو عربده ميكشه، عربده هايي كه هيچوقت به گوش تو نرسيد، عربده هايي كه هميشه پشت نگاه پر از نيازش به تو خاموش شدن
ميتونم انجامش بدم، ميتونم فقط براي تو باشم حتي زماني كه ديگه صداي تو ضربان قلب من رو بالا نميبره
ميتونم به مسخره ترين حرف هات بخندم تا بفهمي هنوز براي من شيريني، هنوز دليل قهقه هاي مني
ميتونم…
ولي منم يه انسان عادي ام
يه انسان كه وقتي زمين ميخوره از درد ناله ميكنه و اشك ميريزه
يه انسان كه گاهي توي مسيرش كم مياره و ميخواد براي چند ساعت تسليم شه
يه انسان كه ميتونه با كلمه هاي بي ارزش بشكنه و خودش رو زنداني كنه، كلمه هايي كه از نظرمون هيچوقت كافي نبودن ميتونه از زبون تو منو شكست بده، ميتونه منو به زننده ترين و احمقانه ترين حالت ممكنش نابود كنه، اونقدر كه ديگه نتونم برات نقش بازي كنم، اونقدر كه اجازه بدم بغض هزارساله م درهم بشكنه و تو اشك هام رو ببيني، با اينكه ميدونم اين چيزي نيست كه نياز داشته باشي
ولي باور كن عزيزم، من قبل از همه چيز يه انسانم
كه از يه جايي به بعد ديگه توان بخشيدن تورو نداره، ديگه توان لبخند زدن نداره حتي اگه تمامش محتاج لبخند زدن باشه، من يه انسانم كه از يه جايي به بعد احساسش به آخر خط ميرسه
من ميتونم همه چيز رو تحمل كنم
اما در درجه اول، من يه انسان بي ارزش و كوچيكي ام كه ديگه طاقتش تموم ميشه
ميشكنه و ديگه نميتونه مثل اولش شه
اشك ميريزه و ديگه نميتونه قهقه بزنه
خودش رو زنداني ميكنه و ديگه نميتونه آزاد شه
چون من فقط يه انسانم
يه انسان!
برچسبها: دلنوشته عاشقانه, من میتونم, منم یه انسانم, قصه ی عاشقانه تلخ
نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم دی ۱۳۹۷ساعت
۱۲:۵۵ توسط هادی و نگین|
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=19787
254 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00