دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
امان امان ای دوست
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی ست که برگردن یاری بوده ست
امان امان ای دوست
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوهء دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت ( ادامه )
خوب۰بد۰
475 views مشاهده
0 دیدگاه