یه درخت خشک وبی برگ میون کویر داغ
توی ته مونده ذهنش نقش پررنگ یه باغ
شاخه سبز خیالش سر به آسمون کشید
برو دوشش همه پرشد زاقاقی سفید
زیر سایه خیالی کم کمک چشماشو بست
دید دو تا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست
اولی گفت اگه بارون باز بباره توکویر
دیگه اما سر رسیده عمر این درخت پیر
دومی گفت که قدیما یادمه کویرنبود
جنگل و پرنده بود و گذر زلال رود
گفتن و ازجا پریدن با یه دنیا خاطره
اون درخت اما هنوزم تو کویر باور
اولی گفت اگه بارون بازبباره توکویر
دیگه اما سررسیده عمراین درخت پیر ( ادامه )
خوب۱بد۰
395 views مشاهده
0 دیدگاه