دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

ای دختر ساری ای رشک گل‌های بهاری
در چشم جادویت می‌خوانم راز عشق و یاری
دیدم تو را یک شب در خواب و بیداری
تاری ز گیسویت گرفتم یادگاری
دیدم تو را یک شب در خواب و بیداری
تاری ز گیسویت گرفتم یادگاری
دیدم تو را یک شب با یاران در آغوش صحرا
مهتاب شهر ما در آن شب دلکش بود و زیبا
بردی مرا یک دم در عالم رویا
خواندی به گوشم نغمه‌های آرزو را
بردی مرا یک دم در عالم رویا
خواندی به گوشم نغمه‌های آرزو را
آمد روز جدایی آن رویای طلایی شد نقش بر آب
عشق چون تو غزالی
خوابی و بود و خیالی
شادم از این خواب
آی کیجا کیجا کیجا
نقش تو را بینم روی آرم به هر جا ( ادامه )

ای یک یک یارم تو منو مضحکه کردی
با یک یک چشمک داخل معرکه کردی
قد اگه بنازم که همش عشوه و نازه
طُرف اگر بتابم که چه شبهای درازه
من دلبرکم دلبرکم دلبر باریک
با چادرنماز رو میگیرم روز میشه تاریک
اون چش چشم مستت که پر از ناز و ادامه
اون لب لب قندت که پر از شهد و شرابه
برده دلو با دل هم در جنگ و جداله
از تو دل کندن جون تو والا محاله
من دلبرکم دلبرکم دلبر باریک
با چادرنماز رو میگیرم روز میشه تاریک
قد اگه بنازم که همش عشوه و نازه
طُرف اگر بتابم که چه شبهای درازه ( ادامه )

چو رفت از قلب من شور و نوا رفت
چه دید از من چنین ناآشنا رفت
صفا دیگر ندارد خلوت من
توگفتی از چمن باد صبا رفت
امان ازبی وفایی
خدایا مردم از درد جدایی
خدایا سوز عشقم را فزون کن
دلم را بیش از این غرق خون کن
ز عقل مصلحت بین توبه کردم
مرا آواره ی دشت جنون کن
امان ازبی وفایی
خدایا مردم از درد جدایی
به چشمم زندگی رویای او بود
شراب آرزو بی رنگ و بو بود ( ادامه )

با پر و بال بسته
با دلی زارو خسته
خواهم از آشیان
پر کشم یک زمان
بگذرم از جهان
ای غم تو تمنای من
عاشق تو سرو پای من
گر نرسم نرسم به تو وای من
وای از این دنیای من
ای خدای جهان خواه
میروم آسمان ها
تا بشوید گناهم
چشمه ی کهکشان ها
عاشقی خسته ام
مرغ پر بسته ام
آن همه آواز من کو؟ ( ادامه )

در این شام سیه، من بی دلی گم کرده راهم
خداوندا تویی در این بلا تنها پناهم
نه کس پُرسد ز اشکم، نه کس پُرسد ز آهم
تو آگاهی خدایا از این حال تباهم
نه صحبت اهل دلی، نه غم گساری، نه آشنایی
نه در بَرَم هم نفسی، تو ای شب غم عجب بلایی
دل من، بلای من گشتی
غم جان برای من گشتی
دل من، بلای من گشتی
غم جان برای من گشتی
در آتشم از تو، ای دل بسوزی
چه می کشم از تو، ای دل بسوزی
من بی سامان از تو ام، آشنای هجران
در این هجران کِی رَسَد کار من به سامان ( ادامه )

ای که با ناز چشات دلمو تو بردی،
تو منو گولم زدی آرزوهامو بردی
غمو به من سپردی،آرزوهامو بردی
ای که با بودن تو زندگیم چه خوب بود
حیف تموم قصه هات برای من دروغ بود
تموم قصه هات برام دروغ بود،دروغ بود
نگو که از دوری تو میمیرم
گولم نزن دروغ نگو عزیزم
من دیگه بچه نیستم
دل به تو بسته نیستم
دیگه بچه نیستم
عاشقو خسته نیستم
تو نگو دوست دارم
حنات پیشم بی رنگه ( ادامه )

اونی که با غم تو سوخته و ساخته منم
تو قمار عا شقی عشقشو باخته منم
اونی که درد منو هیچ نمیدونه تویی
کلبه ی قلب منو کرده ویرونه تویی
تا می خوام از غم تو حرفی با دل بزنم
دیگه این مشکلیه که از اون دل بکنم
تا می خوام از غم تو حرفی با دل بزنم
دیگه این مشکلیه که از اون دل بکنم
جای تو خالی , جای تو خالی
جا پای تو مونده هنوز رو نقشه قالی
امشب نمیدونه دلم تو در چه حالی
, جای تو خالی ,جای تو خالی
دلم تنگه امشب برات خدا گواهه
چون گیسوی پریشونم دنیا سیاهه ( ادامه )

خونه خالی خونه سرده
خونه سرد و سوت و کوره
با امید آینه دق واسه من سنگ صبوره
با امید آینه دق واسه من سنگ صبوره
پسرم وقتی که تو دنیا بیای
چراغ خونمو روشن می کنی
پسرم وقتی بیای با خنده‌هات
به دلم رنگ جوونی می زنی
پسر پسر زندگیمو پر می کنه
پسر پسر قند عسل میشی برام
عصای دستم میشی تا بزرگ شدی
من از خدا غیر تو چیزی نمی‌خوام
خونه خالی خونه سرده
خونه سرد و سوت و کوره
با امید آینه دق واسه من سنگ صبوره
با امید آینه دق واسه من سنگ صبوره ( ادامه )

خبر بهتر از این نمیشه
که باز اسم تو زنده میشه
میپیچه تو کو چه سلامت
فقط موندن تو کلامت
قدم رنجه کر دی که باز برمیگردی
قدم رنجه کردی دوباره بر میگردی
دعهات همیشه با من همسفربود
تموم امیدم از تو یکنفر بو د
بجز تو تو دنیا کسی رو ندیدم
پس از تشنگیها به چشمه رسیدم
قدم رنجه کر دی که باز برمیگردی
قدم رنجه کردی دوباره بر میگردی
خودم را سپردم به دستای تقدیر
به نذری که برگشتن تو نشه دیر
منو زنده کردی دوباره با حرفات
بمون تا بخوابم تو شبهای چشمات
قدم رنجه کر دی که باز برمیگردی
قدم رنجه کردی دوباره بر میگردی ( ادامه )

این حقیقت در دلم معوا گرفته
که عشق دیگر در دل تو پا گرفته
ایقدر پروا نکن از اشک من
حرف آخر را بزن
تو مرا رنجانده ای روز و شب گریانده ای
پشت دیوار ریا چهره را پوشانده ای
این حقیقت در دل معوا گرفته
که عشق دیگر در دل تو پا گرفته
اینقدر پروا نکن از اشک من
حرف آخر را بزن
انچه باید بفهمم من دگر فهمیده ام
بارها از دست تو پیش خدا نالیده ام
تو مرا رنجانده ی روز و شب گریانده ای
پشت دیوار ریا چهره را پوشانده ای
این حقیقت در دلم معوا گرفته  ( ادامه )