زندگی کن
زندگی کن
اگر چه دلیلی برای آن نمی بینی…
شاید
تو دلیل زندگی دیگری باشی …
زندگی کن
اگر چه دلیلی برای آن نمی بینی…
شاید
تو دلیل زندگی دیگری باشی …
قند خون مادر بالاست …
دلش اما همیشه شور میزند برای ما
اشک های مادر… مروارید شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید !
حرف ها دارد چشمان مادر:
گویی زیرنویس فارسی دارد
دستانش را نوازش می کنم
داستانی دارد دستانش
رفتن
همیشه آنقدرها هم که می گویند بد نیست…
فکرش را بکن ، مثلاً اگر پدر به جنگ نمی رفت
من نمی دانم ، این شعر را
ایران را
مادر را
به فارسی می نوشتم
یا…
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ ”انسانیت“ است.
فریدون مشیری
گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم!
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شاید از باغچه ی کوچکِ اندشه مان گل روید…!
“سهراب سپهری”
قلــَمی به دستم می دهند و کاغذی
تا از گناهان خود اعتراف نامهیی رقم بزنم…
و من تنها . . .
از کابوس مداوم گُنجشکی مینویسم
که به تیرو کمان من
در تابستان هفت سالهگیاَم مُرد.
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی است …
مراقب خودت باش
بعضی آدمهــــــا یهـو میــان . . . !
یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن . . . !
یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت . . . !
یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات . . . !
یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت . . . !
بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن . . . !
یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات . . . !
یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . . . !
یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت . . . !
مراقب این “یهویی ها باشید” . . .
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑــﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﮔــﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ …
ﻟﺒﺨـــــﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ؛
ﺍﺯ ﺭﻧﮕــــﯿﻦ ﮐﻤــــﺂﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑـــﺂﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺯﯾﺒـــﺎﺗﺮﻩ …
هیچ میدانــی ؟
نگاه هــای دیگـران ،
بــه ” مــا “ی چــادری
موشکـافـانه تـر اسـت
تـا نگـاهشان به دیگـری …. ؟
و انتظـاراتشـان نیز هم
متفــاوت تر است ،
از” مــا ” ی چــادری
تــا اوی غیــر ….
” مــا “ی چــادری ،
حواسـت جمع بــاشد
کــه هر کوتــاهی از طرف مـا ،
نسبت داده می شود به دین از طرفِ دیگران …゜
مواظب رسالتــمان بــاشیم .