من خسته من تنها لب ساحل قدم زنون
پای برهنه روی شنزارهای داغ دوون دوون
خورشید با اون گرمای سوزانش میسوزون تنم
مرغ های مهاجر هی پر زنون بالا سرم
با صدای موجای سنگین
غروب آسمون می شه رنگین
ابرای تیره میان و می گیرن روی خورشید
سایه میشه تنم سرد و میاد احساس تنهاییام ( ادامه )
خوب۰بد۰
509 views مشاهده
0 دیدگاه