یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب
سه تا پری نشسته بود
پری ها گشنتونه پری ها تشنتونه
پری ها خسته شدین مرغ پر بر بسته شدین
چیه این های هایتون گریتون وای وایتون
پری ها هیچی نگفتن زار و زار گریه می کردن
مثل ابرای بهار گریه می کردن پری ها
چتون زار می زنین توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمیگین برف میاد نمیگین بارون میاد
نمیگین گرگه میاد می خوردتون
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیوها ویرونه
مردم ده مهمون مان
با دنب و دنب شهر میان
دایره و دنبک می زنن ( ادامه )
خوب۰بد۰
977 views مشاهده
0 دیدگاه