دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

» شعردانلود موزیک » صفحه 89

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,930 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

اشعار شهریار – خورشید درخشانیها

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 2 دسامبر 2014
اشعار شهریار - خورشید درخشانیها

اشعار شهریار – خورشید درخشانیها

طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – سلسله ناکامیها

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 2 دسامبر 2014
اشعار شهریار - سلسله ناکامیها

اشعار شهریار – سلسله ناکامیها

زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها
بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها
بخت برگشته ما خیره سری آغازید
تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها
دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت
ساختم این همه تا وارهم از خامیها
تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه گمنامیها
نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها
باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن
خرم از عیش نشابورم و خیامیها
شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی
تا که نامت نبرد در افق نامیها

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 2 دسامبر 2014
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – زمستان

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 2 دسامبر 2014
اشعار شهریار - زمستان

اشعار شهریار – زمستان

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید
که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را
طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید
که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را
به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر
که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را
به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود
کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را
نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم
چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید
خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را
به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم
که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را
به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت
چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را
حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس
که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – به چشمک اینهمه مژگان

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 2 دسامبر 2014
اشعار شهریار - به چشمک اینهمه مژگان

اشعار شهریار – به چشمک اینهمه مژگان

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفته اند شب ماهتاب دریا را
تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را
کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم مانده به ره آهوان صحرا را
به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند
چه جای عشوه غزالان بادپیما را
فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور
که درد و داغ بود عاشقان شیدا را
هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست
شبیه سازتر از اشگ من ثریا را
اشاره غزل خواجه با غزاله تست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این قدر که فراموش می کند ما را

خوب۰بد۰

بی قرار تو ام

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 26 نوامبر 2014
بی قرار تو ام

بی قرار تو ام

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

خوب۰بد۰

عشق یعنی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 26 نوامبر 2014
عشق یعنی

عشق یعنی

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩ
ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﯾﺎﺱ ﺳﭙﯿﺪ
ﻧﺴﺘﺮﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﯿﺪ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﭘﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ ، ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺮﻭﺝ
ﻗﻠﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺮﻭﺝ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺣﺮﻑ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻗﻨﻮﺕ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﻧﺴﻮﯼ ﻣﻦ
ﺭﻭﺣﯽ ﺍﻧﺪﺭ ﮐﺎﻟﺒﺪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭ ﺗﻦ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ
ﺗﺎ ﻧﮕﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻫﻢ ﺟﺪﺍ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻌﯽ ﺳﻮﺧﺘﻦ
ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺧﺘﻦ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺻﻔﺎ
ﻣﺨﻠﺺ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺷﺪﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻓﺎ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻭ ﻧﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺍﻩ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎﺵ
ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻤﺎﻧﺖ ﻣﮑﻦ ، ﺑﯽ ﮐﯿﺶ ﺑﺎﺵ

خوب۰بد۰

دنیای تو

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 24 نوامبر 2014
دنیای تو

دنیای تو

از زمانی که به دنیای تو عادت کردم
به تو اندازه خورشید حسادت کردم
هر کجا رفتم و هر گاه درختی دیدم
از تو و سادگی و عشق روایت کردم
یاس و نرگس همه از چشم تو پیدا میشد
زین جهت بود که ابراز ارادت کردم
تو که لبخند زدی از ته دل فهمیدم
شرط مکتوب خدا را رعایت کردم

خوب۰بد۰

دوستان

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : جمعه 21 نوامبر 2014
دوستان

دوستان

زندگی گاه به كام است و بس است
زندگی گاه به نام است و كم است
زندگی گاه به دام است و غم است
چه به كام و چه به نام و چه به دام،
زندگی معركه همت ماست،…
زندگی میگذرد…
زندگی گاه به نان است و كفایت بكند
زندگی گاه به جان است و جفایت بكند
زندگی گاه به آن است و رهایت بكند
چه به نان و چه به جان و چه به آن،
زندگی صحنه بی تابی ماست، ..
زندگی میگذرد…
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد
چه به راز و چه به ساز و چه به ناز،…
زندگی لحظه بیداری ماست، ..
زندگی میگذرد..
قدر هر لحظه آن را،
همگان نیک بدانیم
دوستان…

خوب۰بد۰