فریاد مردی که منم
پشت این شیشه های کثیف
کورسویی از نور
اگر هم هست …
پیدا نیست …
در خانه ای که یخ زده از خاطرات دور یا نزدیک
دیوارهای نم گرفته می گویند:
زندگی زیبا نیست!!!
رو به دیوار …
رو به سکوتهای ملالت بار
آه اگر نبود کوری و کری….
میدیدم نطفه ام را
تمام هستی در خون خفته ام را
که دردآلود در رحم تو می پیچید
می شنیدم نصف شدن زیر تیغ ها را
سکوت مسخره بین جیغ ها را
از فریاد مردی که منم و زنی که تویی