هر چه بادا باد
هنوزم می شود شمعی برای تیره شب ها شد
هنوزم می توان پروانه ای را دید و عاشق شد
میان خاطرات مه گرفته
رد اشک ساده ای را دیده ، دل را داد
به او خود را سپردن ، هر چه بادا باد
هنوزم می شود شمعی برای تیره شب ها شد
هنوزم می توان پروانه ای را دید و عاشق شد
میان خاطرات مه گرفته
رد اشک ساده ای را دیده ، دل را داد
به او خود را سپردن ، هر چه بادا باد
زندگی بی تو محال است … تو باید باشی
قلب من زیر سوال است … تو باید باشی
صحبت از خانه ی من نیست … فراتر از این
شهر من رو به زوال است … تو باید باشی
در شبیخون خزان مانده چه کاری بکند
عشق من مثل نهال است … تو باید باشی
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان میگفت :
زندگی بی تو محال است … تو باید باشی
اگر روزی رسید که من نبودم
تمام وصیتم به تو این است
” تو خوب بمان ”
از ان خوب های که من عاشقش بودم
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﯿﺠﻨﮕﺪ ﻧﺠﻨﮓ.
ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﯽ
…ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ
…ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ
ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﯽ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﯽ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ
ﺷﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ها ﯾﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﻦ
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺴﺖ ( ادامه )