پاییز
پاییز آن سال خورشید زودتر از همیشه می آمد
و خیلی بی سر و صدا هم می رفت …
پاییز آن سال آفتابی به سرم نبود …
سرمایش پهلو به پهلوی زمستان می زد
و زمستانش جرات برخواستن از خواب نه ماهه اش را نداشت …
درست مثل دستهای من
که از شدت سوز در جیبهایم جا خوش کرده بودند…
درست مثل قلبم که فقط می زد …