در سرزمین من
در سرزمین من
کسی بوسه ی فرانسوی بلد نیست . . .
اینجا مثل المان پل عشق ندارد . . .
از گل رز هلندی هم خبری نیس . . .
اینجا عشق یعنی اینکه به خاطر چشمهای دور و برت . .
معشوقت را فقط از پشت گوشی بوسیده باشی
در سرزمین من
کسی بوسه ی فرانسوی بلد نیست . . .
اینجا مثل المان پل عشق ندارد . . .
از گل رز هلندی هم خبری نیس . . .
اینجا عشق یعنی اینکه به خاطر چشمهای دور و برت . .
معشوقت را فقط از پشت گوشی بوسیده باشی
When we used to say goodnight
وقتی که استفاده میکنیم برای گفتن شب بخیر
I’d always kiss and hold you tight
برای بوسه های منو و نگه داشتنت در اغوشم
But lately you don’t seem to care
اما به تازگی به نظر نمیرسد که اهمیت دهی
You close the door
در را ببند
and leave me standing there
و اجازه بده به من برای ایستادن همیشگی در اینجا
Oh, honey
اوه … عزیزم
That’s not fair
منصفانه نیست
That’s it I quit
این خودشه ترک کردن من
I’m movin on the other night
شبی دیگر میروم
We had a date an you showed up
نشان دادی که ما تاریخی بودیم
To hours late And though your hair
به هر حال مو های تو در ساعت اخیر
یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد،
دستان کسی را نگیرم!
جیب هایم مطمئن ترند.!
دنیا رو می بینی؟
حرف حرف میاره، پول پول میاره، خواب خواب میاره.
ولی ‘محبت’، “خیانت” میاره!
کاش همه میدانستن دل بستن به “کلاغی که “دل” دارد،
بهتر است از “طاوسی که زیبایی” دارد!
کاش میشد انگشت را تا ته حلق فرو کرد
و بعضی دلبستگی ها را یکجا بالا آورد!!
!!وفاداری آدم ها رو “زمان” اثبات می کنه نه “زبان
زندگى به من آموخت: که”هيچ چيز از هيچ كس بعيد نيست”!!
این جمله رو هرگز فراموش نکن :
“برای دوستت دارم بعضی ها؛ “مرسی” هم زیاد است!!
برخي رابطه ها ظريفند،
طوري كه به كوچكترين نسيمي مي شكنند!
اما…
برخي رابطه ها چنان زمختند،
كه ما را زخمي مي كنند!
تو آهسته آهسته بلند مي شوي…
به را مي اُفتي…
و مي روي.
در اين راه رفتن ها،
قلبت بارها زخمي مي شود…
از همين رو، آبديده مي شوي،
ياد مي گيري كه هميشه دوست داشتن ها،
غمگينت خواهد كرد!
زيرا به يادت خواهد آورد كه؛
“هيچ تضميني، براي هيچ رابطه اي نيست”
شايد جذابيت ما شدن ،
در اين باشد كه آدمي،
در هنگام وصال،
هرگز گمان نمي برد كه روزي تنها خواهد ماند…!!!
عاشق زني مشو…
كه مي انديشد،
كه مي داند،
كه داناست،
كه توان پرواز دارد،
يا زني كه خود را باور دارد!
عاشق زني مشو…
كه هنگام عشق ورزيدن، مي خندد يا مي گريد،
كه قادر است جسمش را به روح بدل كند،
و از آن بيشتر “عاشق شعر است”!
(اينان خطرناكترين ها هستند)
و يا زني كه مي تواند نيم ساعت مقابل يك نقاشي بايستد،
و يا زني كه توان زيستن بدون موسيقي را ندارد،
دل بسپار …
به آتشی که نمى سوزاند ” ابراهیم ” را
و دریایى که غرق نمی کند ” موسى ” را
نهنگی که نمیخورد “یونس” را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى ” نیل ” می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
دوباره داره غروب میشه
دلهره دارم و یک غم عجیب
و فاصله دارم ازخودم
این منم با اندیشه هایی سبز
برای امروز و فردایم در کنار تو….
من دوباره سخت درخود فرو میروم….
غرق اندیشه هایم میشوم
و دوباره آن بغض سنگین می آید ودر گلویم مینشیند
و من چه ساده سکوت را می پذیرم…
در بهت و حیرت گذر از این روزها…
چه باور نکردنی جوان مانده ام….
پس ازآن هم سختی…
تنهایی وعذاب…
براي آدمها چه آنها كه برايت عزيزند
چه آنهايي كه فقط دوست هستند
خاطره هاي خوب بساز…!
آنقدر برايشان خوب باش
كه اگر روزي …
هر چه بود گذاشتي و رفتي،
در كنج قلبشان جايي برايت باشد،
هر از گاهي …
دست دراز كنند و بخواهند كه باشي
هر از گاهي دلتنگ بودنت شوند…
مي دانم سخت است
ولي…
تو خوب باش حتي با آنكه با تو بد كرد
روزي مي فهمد همان ساده بودنت كم نبود…
آهِ سردی که در شکارِ منی
بغضِ دردی که یادگارِ منی
تو غریبانه سوزِ پاییزی
برگِ زردی که در بهارِ منی
تنِ سردم تمامِ دیوارَست
تو دریچه که در حصارِ من
نیست بالاتر از کدورتِ تو
ای سیاهی که روزگارِ منی!
آسِمانِ غمینِ اهوازم
هم تو گردُ تو هَم غبارِ منی
برقراری به لوحِ سینه ی من
بیقرارم و تو قرارِ منی
حسرتَت انتظارِ جاویدم
آرزویی که در مزارِ منی
کاش قدری شبیه او بودی
ای غریبه که در کنارِ منی
گاهی …
برای رها شدن از زخم های زندگی
باید بخشید و گذشت …
میدانم
بخشیدن کسانی که از آن زخم ها خورده ایم،
سخت ترین کار دنیاست …
ولی …
تا زماتی که هر صبح چشمان خود را با کینه باز کنیم
و آدم ها و ،خاطرات تلخ را زنده نگه داریم
و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم …
رنگ آرامش را نخواهیم دید !!
گاهی باید چشم ها را بست …
و از کنار تمام بد بودنها گذشت…