اسیر بوسه و آغوش
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : دوشنبه 25 آوریل 2016
پریشان تو ام هرچند می دانم نمی دانی
چه حالی دارد ای گیسوکمند من پریشانی
سرانجام دل شوریده ام را می توان فهمید
از آن چشمان مست و تیغ های ناب زنجانی
من از اول اسیر بوسه و آغوش بودم، آه
خصوصا بوسه ی شیرین شورانگیز پنهانی
زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند
که چشمان تو استادند، استاد غزل خوانی
غزل عمری بدهکار اداهای تو خواهد بود
جنون مرهون من، این تازه مجنون خیابانی
چه در جان و دل زاهد گذشت از گردش چشمت
که می شد خواند از چشمش:”خداحافظ مسلمانی”
نه من تنها مقیم معبد عشق تو ام، پیداست
تمام شهر هم ذکر تو می گویند پنهانی
اگرچه سینه چاکان غم عشق تو بسیارند
یکی شان من نخواهد شد خودت هم خوب می دانی
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=10945
378 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00