در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016
در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود … که آخر زیاد شد
این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد
یک لحظه باد روسری اش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد
هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت
هی کار شاعران معاصر زیاد شد …
از بس که خوب چهره و عالم پسند بود
بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد
گفتند با زبان خوش از شهر ما برو
ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=11166
349 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00