اشعار شهریار – چشم مست
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت
شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت
زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست
سر بی خبر به ما زد و از ما خبر گرفت
بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک
این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت
یک تار موی او به دو عالم نمیدهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت
چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح
شمع دلی که دامن آه سحر گرفت
چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار
شعر توهم که درس خود از چشم تر گرفت
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=1121
474 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00