به آلبوم شبی تا سحر نظر کردم
به یاد عمر گذشته شبی سحر کردم
به یادبود عزیزان دمی به سر بردم
شبی دو مرتبه با عمر رفته سر کردم
به هر دری که شدم بی نتیجه برگشتم
دری گشوده نشد خویش در به در کردم
مناظری ز حیات گذشته را دیدم
بدیدم آن همه باز دیده پُر گوهر کردم
نشان کودکی از مام خسته پرسیدم
دوباره دیدنی از چهره پدر کردم
به هر دری که شدم بی نتیجه برگشتم
دری گشوده نشد خویش در به در کردم
هی
هنوز آن همه خاطرات در یاد هست
اگرچه بر سر آن زندگی هدر کردم ( ادامه )
ولی طراوت عکس گذشته ام می گفت
به هر حساب در این ماجرا ضرر کردم
به هر دری که شدم بی نتیجه برگشتم
دری گشوده نشد، خویش در به در کردم
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=12944
670 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00