ﯾﮏ ﺑﺎﺭ
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻧﯽ…
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺩﻟت…
غرورت …
اعتمادت …
ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ٬
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺗﺮﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻨﮕﺮﯼ!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﯿﺰ ﻭ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ
ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻭﺭﻭﺩ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺼﺐ ﮐﻨﯽ …!!!
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻧﯽ…
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺩﻟت…
غرورت …
اعتمادت …
ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ٬
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺗﺮﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻨﮕﺮﯼ!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﯿﺰ ﻭ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ
ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻭﺭﻭﺩ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺼﺐ ﮐﻨﯽ …!!!
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭ ﺯﺩﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﺸﻦ …
ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﻓﺼﻠﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺷﺪﻥ …
ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻣﯿﺸﻦ …
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪ ﻭ ﮔﺮﻓﺖ ،
ﺩﻝ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ …
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯼ …
ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻧﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﺕ ﭘﺮﺭﻧﮕﻪ
ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻦ …
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ …
قبل ترها،همدیگر را میدیدم
بعد تلفن آمد
دستها همدیگر را گم کردند.
بغل ها هم همینطور
همه چیز شد صدا ..
اما صدا را هنوز میشنیدیم…
حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت میکردند…
بعدتر،اس ام اس آمد.
صدا رفت.
همه چیز شد نوشتن.
ما مینوشتیم…
بوسه را مینوشتیم
باران که شدى مپرس ، اين خانه ى کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران ! توکه از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و رستم و موريانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت تو، و بال پروانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى , کعبه و بتخانه يکيست!
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺰﻥ ﮐﻪ …
ﺑﺎ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ …
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﯾﺨﯽ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﺑﺖ ﮐﻨﺪ …
ﺁﺭﺍﻡ …
ﺁﺭﺍﻡ …
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ …
ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ …
خدا آن روز
لبخند را به صورتت نقاشی کرد
و تو را به زمین فرستاد
دست هایت
کم کم بوی پونه و بابونه گرفت
و نفست
عطر تمام شعرهای جهان را…
تو از سیاره ای به نام “ بهشت ” آمدی
هر بار دلت می گیرد
به قله های بلند می روی
تا کمی با خدا درد دل کنی
سبک که شدی…
❤ “قلب” ❤
راستش نميدانم چيست..
اما اين را ميدانم
که فقط جاي آدم هاي خيلي خوب است..
“قلب ”
چاه دلخوري نيست که به وقت بدخلقي،
سنگريزه اي بيندازي تا صداي افتادنش را بشنوي..!
“قلب”
آيينه اي ست که باهر شکستن،
چند تکه ميشود و يکپارچگي اش از هم مي پاشد..
“قلب”
قاصدکي ست که اگر پرهايش را بچيني،
ديگر به آسمان اوج نميگيرد..
برای خودت دعا کن که آرام باشی
وقتی طوفان می آید،
تو همچنان آرام باش
تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد …
برای خودت دعا کن تا صبور باشی
آنقدر صبور باش
تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند
و خورشید دوباره بتابد
برای خودت دعا کن
تا خورشید را بهتر بشناسی…
ﺯﻧﺪﮔﻲ هیچگاه ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد
کافیست چشم باز کنیم
و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !…
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ …
ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ …
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ .
ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎر، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ …
هیچگاه تو را …
آنگونه دوست نخواهم داشت …
که زندانیم باشی …!
زندانبانی شغل مورد علاقه ام نیست
تو میتوانی پرنده باشی …
اما
اینکه بخواهی تاچه حد …
درآسمان من …
اوج بگیری …
درخود توست …
میزان اوج گرفتن و پروازت …
بستگی دارد به …
” آرزویت” “باورت” “خواستت ” ” صداقتت ”
و
” عشقت ”
هر میزان که از چشمه عشق سیرابتر شوی…
بیشتر اوج خواهی گرفت…
من تو را
آرزو نخواهم کرد …
آنکه با دل می اید …
با دل می ماند …
واین می ارزد به تمام زندگی