دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

» شعر های عاشقانهدانلود موزیک » صفحه 54

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
پنج شنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,374 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

تب کرده ام

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

تب کرده ام پیراهنم ویروس دارد
گلبته هایش داغ نامحسوس دارد

من دیده ام در تب می افتد ماه در حوض
ساعت هم آنجا گردش معکوس دارد

باور کنید آقا اجازه! دست من نیست
این عشق تنها با جنون تکمیل می شد

از برف شبهای زمستانی بپرسید
وقتی می آمد مدرسه تعطیل می شد

سر زد شبیه آفتاب از پشت دیوار
مهتاب را در آسمانت خط خطی کرد

تا من به چشمت ماه پیشانی بیایم
قلب تو را مانند بمب ساعتی کرد

از روستاهای خیالی می گذشتیم
آنجا زنی با خاطراتش شال می بافت

با بافه ای از جنس رویاهای رنگین
هر شب برای یک مسافر فال می بافت

تب کرده ام، هذیان برایت می نویسم
مغزم پر است از فکرهای اشتباهی!

بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است
عالیجناب شعرهایم! روبراهی؟

خوب۰بد۰

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود … که آخر زیاد شد

این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد

یک لحظه باد روسری اش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد

هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت
هی کار شاعران معاصر زیاد شد …

از بس که خوب چهره و عالم پسند بود
بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد

گفتند با زبان خوش از شهر ما برو
ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد

خوب۰بد۰

من دوستت دارم هنوز

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

ترانه‎های عاشقانه

امشب عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز!
بی من چه شیرین میروی…من دوستت دارم هنوز!

در این مثلث سوختم…دارم به سویت می دوم
داری به سویش میدوی…من دوستت دارم هنوز!

قسمت نشد در این غزل…شاید جهان دیگری…
مستی و رقص و مثنوی..!من دوستت دارم هنوز!

امشب برایت بغض من کل میکشد محبوب من!
حتی اگر هم نشنوی من دوستت دارم هنوز!

در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست…
یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!

خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق!!!
در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!

دارد غرورم میچکد از چشمهایم روی تخت…!
داری عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز

خوب۰بد۰

بهار پشت زمستان بهار پشت بهار

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

بهار پشت زمستان بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار

اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار

نمانده است تورا در کنار همراهی
که دوستان تو را می خرند بادینار

نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده
که جمع کردنشان درکنار هم دشوار

به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار

کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

خوب۰بد۰

نمی دانی مگر ؟

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

خواب دیدی که مرا کشتی!؟ نمی دانی مگر؟
هم پناهی هم مرا پشتی ، نمی دانی مگر؟

چشمهایم با فنونِ خویش خاک ات می کند
زود می بازی تو هم، کشتی نمی دانی مگر؟

گرد خشخاشی ِ من! من را به کشتن داده ای
شب به شب بو می کنم مُشتی ، نمی دانی مگر؟

گِرد آتش واره ی عشقت دعایی خوانده ام
تو برایم مثل َزرتشتی ،نمی دانی مگر؟

عاقبت باحکم عدلِ خود قصاصت می کنم
«ثالث»اَم با دینِ مزدشتی نمی دانی مگر؟!

خوب۰بد۰

بیا تا با غزل عقدت کنم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 2 می 2016

اشعار عاشقانه

بیا تا با غزل عقدت کنم تا محرمم باشی
شریک شادی و شعر و شب و شور و غمم باشی

نمی خواهم بجز چشم تو رازی بینمان باشد
دلم می خواهد آگاه از همه زیر و بمم باشی

دمادم عمر من اتلاف شد اسراف شد بی تو
بیا تا همدلم باشی، بیا تا همدمم باشی

شدم مات رخت ،چون مهره ی دشمن چه بد کیشی…
توقع داشتم تو قلعه ی مستحکمم باشی

اگر خاکم اگر آبم ،بدان من بی تو بی تابم
بیا تا کعبه ام باشی، بیا تا زمزمم باشی

به دل مهر تورا مثل علی یک عمر پروردم
مبادا روز آخر جای ابن ملجمم باشی

درون دل غمی دارم، ز عشقت عالمی دارم
مبادا لحظه‌ای تو، خارج از این عالمم باشی

خوب۰بد۰

با لباس آبی از من دل که نه جان می بری

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 2 می 2016

اشعار عاشقانه

با لباس آبی از من دل که نه جان می بری
تو مسلمانی از این ساده مسلمان می بری

عقل و هوش از سر من با هر نگاهت می پرد
این تفاوتی که هست در هر انسان می بری

اوج تصمیم منی هر جا که باشی هستم و
مثل یک کشتی به آبم مثل بادبان می بری

تو که ماهی من که برکه، در دلم هستی و دور
ماه من کی با خودت من را به آسمان می بری؟

ترسم از سوختن که نیست از عشق تو داغم هنوز
این خیال است که مرا سمت زمستان می بری

هر چه می خواهی بکن از عشق من کم شد مگر؟
ماه من بی فایدست زیره به کرمان می بری

خوب۰بد۰

قصد جان می کند این عید

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 2 می 2016

اشعار عاشقانه

قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو

گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟

با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو

به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو

گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو

با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو

بی بهار است مرا شعر بهاری ،‌آری
نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو

دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو

خوب۰بد۰

گم شدم در گیر و دار آرزو های خودم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 2 می 2016

اشعار عاشقانه

گم شدم در گیر و دار آرزو های خودم
تا به تنهایی رسیدم باز با پای خودم

مثل احساسی که از دلبستگی بیزار بود
من زمستانم گریزانم ز سرمای خودم

آتش سوزان عشقم در مسیر سرد باد
می شوم توفان ویرانی فردای خودم

قصه نامحرمان بس بود اما پس چرا
می کشم کشتی دزدان را به دریای خودم

خورده ام صد بار چوب اشتباهم را ولی
می کنم تایید مرگم را به امضای خودم

ادعا کردم که کوهم ریشه دارم در زمین
با نسیمی جابجا گشتم من از جای خودم

بس که گریان کرده ام لبخند های شوق را
سیل این دیوانگی آمد به صحرای خودم

خوب۰بد۰

خدا دارد چه چیزی بر سرم می آورد

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 2 می 2016

اشعار عاشقانه

خدا دارد چه چیزی بر سرم می آورد ری را؟
هوای عید با خود بوی غم می آورد ری را

مرا بی شعر در ذهنت مجسم کن! نمی خندی؟
تو وقتی نیستی این مرد کم می آورد ری را

شب بی شعر، چای سرد، عید تلخ، راه دور
بد تقدیر دارد پشت هم می آورد ری را

به جان تو ملالی نیست غیر از «نیستی پیشم»
و اینکه غصّه فکر دم به دم می آورد ری را!!!

کجای زندگی لنگ است وقتی من نمیخوانم
جهان چیزی مگر بی شعر کم می آورد ری را؟

تورا مشغول بودم،قوری چینی خودش را کشت
دوباره زهر جای چای دم می آورد ری را

خوب۰بد۰