سرم امشو خيال تازه داره
هواي شهر پر آوازه داره
دلم خون شد زتنهايي خدايا
غريبي بي كسي اندازه داره
دلم درياي خون كسي دردم چه دونه
دلي آشفته و پژمرده دارم
به دنيا دلبري گم كرده دارم
كتاب عشق او هر شو مي خونم
هنوز هم دفتري ناخونده دارم
دلم درياي خون كسي دردم چه دونه
خدايا از سفر يارم نيومد
رفيق قلب بيمارم نيومد
به خون اومد دلم از درد هجرون
به بالينم پرستارم نيومد
دلم درياي خون كسي دردم چه دونه
اسير درد و بيمارم تو كردي
ميون عاشقا خارم تو كردي
كجا با غم مرا بود آشنايي؟ ( ادامه )