کابوس تنهای
با کابوسی از خواب پریدم
خواستم به آغوشت پناه ببرم ولی یادم نبود که
” از نبودنت به خواب پناه برده بودم… “
با کابوسی از خواب پریدم
خواستم به آغوشت پناه ببرم ولی یادم نبود که
” از نبودنت به خواب پناه برده بودم… “
روزقیامت ازم پرسیدند:
جوانیت راچگونه گذراندی؟؟؟؟
ندا آمد: دل شکسته است!!!!
بگذارید به بهشت برود…
دنیایش خوب جهنمی بود!!
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ …
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﻫﻤﻪ “ﻧﻪ” ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ!
ﺗﺎ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﮑﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩﻡ!
ﺗﺎ ﺩﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯼ ﺁﺑﮑﯽ
ﮐﻪ ﺟﺪﯼ ﮔﺮﻓﺘﻢ!!
ﻫﻤﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ …
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ
ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﻢ …
اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو:
بی کس بود اما کسی روبی کس نکرد،
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت،
دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست،
کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد و
شاید بد بود ولی واسه کسی بد نخواست…
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭﺗﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺸﻨﻪ ﺗﺮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ…
ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﺍﯾﻨﺪ…
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ…
ﻭ ﺑﯽ ﺭﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﻬﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ ﺍﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ…
ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ…!!!
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﻗﺘﻰ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﺴﻰ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ…
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﺴﻰ ﻃﺎﻗﺖ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﻰ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ…
ﺑﺮﻭ ! ﺗﺮﺱ ﺑﺮﺍﻯ چه ؟
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻒ خواهی انداخت ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺎﻡ
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮﺷﺎﻥ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻯ !!!
دلتنگی نه با قلم نوشته می شود …
نه با دکمه های سرد کیبورد…
دلتنگی را با اشک می نویسند!!!
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ …
ﻭ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺩﺍﻏﯽ ﺭﻭ ﺩﻟﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ !!!
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﺪﻡ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻭ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ ﺩﺍﻍ ﺩﻟﻢ !!!
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﺮﮐﯽ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﻩ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﻪ…
ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯﺷﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﺝ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!
وقتی یکیو دوست داری…
ناخودآگاه از بقیه آدمایی که دورتن فاصله میگیری…
آخرش یه جایی به خودت میای میبینی نه اون آدما واست موندن…
نه اون یه نفر…!!!
تعجب نکن چرا هنوز فراموشت نکردم!!!
آدمها هیچ وقت بزرگترین اشتباه زندگیشان را فراموش نمیکنند…
بزرگترین اشتباه زندگیم…
چه کرده ای با من؟؟؟
که این روزها تو را به اندازه ی یک اشتباه میشناسم؟؟؟
بفهم…تا آخر عمرت مدیونی به کسیکه …
باعث شدی بعد از تو دیگه عاشق نشه!!!
نگران نباش اگر جواب خوبی هایت بدی ست…
اشک پاداش کسیست که دستهایش نمک ندارند…
گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید…
گاهی نباید صبر کرد ، باید رها کرد و رفت …
تا بدانند که اگر ماندی رفتن را بلد بوده ای …
گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی…
باید منت گذاشت تا آن را کم اهمیت ندانند…
گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمیداند…
گاهی باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد!!!
آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز میکنند…
و برای همیشه میروند…!!!
گفت مى آیم… سحر شد و نیامد!
نیامد و نخواهد آمد،
زیرا او هیچ پیمانى نبست كه نشكست…
او هیچگاه نسوخته تا معناى سوختن را بداند
او هیچ وقت درد نكشیده تا بداند درد چیست
او هرگز
در انتظار نمانده تا از تلخى انتظار باخبر باشد.