دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

» شعردانلود موزیک » صفحه 62

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
پنج شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,295 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

در خیالات خودم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : شنبه 23 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی…!گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

خوب۰بد۰

قول من

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

امروز با تمام دنیا قهرم

قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم
فکر این را که تو باشی و نباشی نکنم

فکر این را که تو هر روز بیایی سر ظهر
روی گلدان دلم آب بپاشی نکنم!

حوض این خاطره را گرچه پر از گِل شده است
قول دادم به خودم بعد تو کاشی نکنم!

من پر از زخم جگرسوزم و باید بروم
که تو را اینهمه درگیر حواشی نکنم

امشب افسوس نشد بر سر قولم باشم
نشد از فاصله ها غصه تراشی نکنم

گر تفنگی برسانند به من، نامردم
تا سحر مغز خودم را متلاشی نکنم!

خوب۰بد۰

معتاد نگاه او

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

عشق نهان

سخت است که معتاد نگاهی شده باشی
دیوانه ی چشمــان سیاهی شده باشــی
اینکــه پســر رعیت ده باشی و آنوقت-
دلداده ی تک دختر شاهـی شده باشـی
در پیچ و خم عشق به سختی به در آیی –
از چاله،، ولی راهی چاهی شده باشی
از دور تو را محکم و چون کوه ببینند
در خویش شبیه پر کاهی شده باشی
مانند دلیری که به دستش سپری نیست
بازیچه ی دستان سپاهی شده باشی
یـک عُمر بجنگی و در آخــر نتوانـی –
تا نااامزد آن که بخاهی شده باشی
سخت است که ماه تو سراغ تو نیایـد
آنگاه که در حوضچه ماهی شده باشی

خوب۰بد۰

خانم بخند

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

غم من

گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها
خالی شده ست مصر دلم از عزیزها

داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد
حالا شده ست نوبت ابــــــــرو تمیز ها

دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست
عشــاق قانعند بــــــه میــخ و پریـــــزها

دستی دراز نیست به عنوان دوستی
جـــــز دستهـــای توطئه از زیـر میزها

دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد
مجموعه ایست از رگ و اینجور چیـزها

خانم بخند! که نمک خنده های تو
برعکس لازم است بـــرای مریضها

چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ
پس دست می زنم بـــه تمامی جیزها

خوب۰بد۰

خیر او

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

سیگار

به خیر اوست ولی شر حساب خواهد شد
گل است و وقت نوازش خراب خواهد شد

چقدر شرم در او وقت خنده شیرین است
که قند توی دل آدم آب خواهد شد

دمی که وا شود اخمش ز هم دو ابرویش
چو شاه بیت غزل های ناب خواهد شد

رخ اش همین که بیافتد درون فنجانم
در آن هر آنچه که باشد شراب خواهد شد

هوا اگرچه پر از ابرهای تیره شده
همین که سر برسد آفتاب خواهد شد

برای من به بزرگی رسیده از این رو
به اسم کوچک از این پس خطاب خواهد شد

خوب۰بد۰

هستی من

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

تو را می خواهم

دو چشمم نم نم باران و دل دشت کویر امشب
بیا بانو ! مدارا کن ، دو دستم را بگیر امشب

بیا « آرایه » ام باش و بشو زیبای شعر من
تو با من می شوی آیا ، « مراعات النّــظیر » امشب ؟

تویی « مرجع » برای ( من ) ، ( تو ) و ( او ) ( ما ) ، ( شما ) ، ( ایشان )
« جدا » نه ؛ « متّــصل » گردان ، مرا بر خود « ضمــیــر » امشب

نگفتی آی ! ماه من ! به دور از چشم های بد
من و تو در کنار هم ، شود امکان پذیر امشب ؟

تمام سهمم از دنیا ، سراسر حال گیری بود
بیا و لااقل دیگر ، تو حالم را نگیر امشب

چرا از «قالب » چشمم ، نمی گیری تو « مضمون » را
بدان که این گلو پیشت ، حسابی کرده گیر امشب

خوب۰بد۰

تنهای من

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

ترانه‎های عاشقانه

تمامِ خانه، پیچِ کوچه ها، طولِ خیابان را …
به یادت کوه ها و دشت ها را و بیابان را …

برایِ دیدنِ چشمت، دلم تنگ است و دنیا تنگ
شبیهِ برّه ای کوچک که گُم کرده ست چوپان را

خدا با دیدنِ چشمانِ اشک آلودِ من امروز –
برایِ حسِ همدردی فرستاده ست باران را

نه آغوشی، نه حتی پاسخِ گرمِ سلامم…، آه
چگونه حس نباید کرد سرمایِ زمستان را؟!*

تو وقتی می رسی که فرصتِ لب باز کردن نیست
و در خود می کُشم من آرزوهایِ فراوان را

نگاهم می کنی؛ چون کوه، سَرسختم ولی چشمم-
گواهی می دهد آرامشِ ماقبلِ توفان را!

میانِ خانه عطرِآشنایی دور پیچیده
و باد آورده از آغوشِ سبزت بویِ ریحان را

و من که عاشقِ سرسبزی و کوه و دَر و دشتم-
ندیدم بی تو مدت هاست گل ها را، گیاهان را

من از آدابِ مهمانداری ات چیزی نمی دانم
ولی در شهرِ من رسم است، می بوسند مهمان را

میانِ بازوانت خلوتِ امنی فراهم کن
برایم فاش کن آن عشقِ پنهان در گریبان را

تو بینِ خواب هایم با پرستو کوچ خواهی کرد
و من از صبح تا شب، یکّه و تنها کلاغان را…!!

خوب۰بد۰

ماهی و آب

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

ماهی به آب گفتا ، من عاشق تو هستم
از لذت حضورت ، می را نخورده مستم

آیا تو میپذیری ، عشق خدائیم را؟
تا این که بر نتابی ، دیگر جدائیم را

آب روان به ماهی ، گفتا که باشد اما
لطفا بده مجالی ، تا صبح روز فردا

باید که خلوتی با ، افکار خود نمایم
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم

ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد
تنها برای یک شب ، از پیش او سفر کرد

وقتی که آمدش باز ، تا این که گوید آری
یک حجله دید و عکسی ، بر آن به یادگاری

خود را ز پیش ماهی ، دیشب که برده بودش
آن شاه ماهی عشق ، بی آب مرده بودش

نالید و یادش افتاد ، از ماهی آن صدایی
وقتی که گفت با عشق ، می میرم از جدایی

ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!!

آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی..
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی!!

خوب۰بد۰

جدال عقل و دل

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

جـدال عـقـل و دل هـمـواره در مـن مـاجــرا دارد
شـبـیـه سـرزمـیـنــی کـه دو تـا فـرمـانــروا دارد

شـبیـه سـرزمـیـنـی که یـکـی در آن بـه پـا خـیـزد
یـکـی در مـن شـبــیـــه تــو خـیـــال کـودتــا دارد

منِ دل مـرده و عـشـق تـو شایـد منطـقـی باشـد
گـل نـیـلـوفـــر اغـلــب در دل مــرداب جــا دارد

تو دلگرمی ولی همپـا و همدستی نخواهد داشت
کسـی که قصـد مانـدن با من بی دسـت و پـا دارد

خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمری ست
تــوانــسـتــن بــرایــم مــعـنــی نــا آشــنـــا دارد

زیـاد است انـتـظـار مـعـجـزه از مـن کـه فـرتـوتـم
پیمبـر نیسـت هر پیـری که در دستش عـصـا دارد…

خوب۰بد۰

گاهی چه بی گناه

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 19 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

گاهی چه بی گناه ، دلت پیر میشود
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود

گاهی به رغم تشنگی عشق ، عاقبت
با حسرتی فقط ، عطشت سیر میشود

گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
بی رحم چون کمان کمانگیر میشود

گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود

گاهی که آرزوست بغل سازیش به مهر
تنها سراب اوست که تصویر میشود

گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود
چون نیست قسمتت ، به دلت تیر میشود

گاهی صدای بارش باران که دلربا ست
با چتر تک سواره چه دلگیر میشود

گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد
من کم شوم ز یار ، چه تفسیر میشود

گاهی مسیر عشق ، ز پیکار عقل و دل
از تیزی و خطر ، چو شمشیر میشود

گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل
باید نشست و دید ، چه تقدیر میشود . . .

خوب۰بد۰