دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

» شعردانلود موزیک » صفحه 73

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
پنج شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,295 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

اشعار فریدون مشیری – کاروان

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : پنج‌شنبه 29 ژانویه 2015

کاروان رفته بود و دیده من
همچنان خیره مانده بود به راه
خنده میزد به درد و رنجم , اشک
شعله میزد به تار و پودم , آه
رفته بودی و رفته بود از دست
عشق و امید زندگانی من .
رفته بودی و مانده بود به جا ,
شمع افسرده جوانی من !
شعله ی سینه سوز تنهایی
باز چنگال جانخراش گشود
دل من در لهیب این آتش
تا رمق داشت دست و پا زده بود !
چه وداعی , چه درد جانکاهی !
چه سفر کردن غم انگیزی .
نه نگاهی چنان که دل می خواست
نه کلام محبت آمیزی !
گر در آنجا نمیشدم مدهوش
دامنت را رها نمیکردم .
وه چه خوش بود , کاندر آن حالت
تا ابد چشم وا نمیکردم .
چون به هوش آمدم نبود کسی
هستی ام سوخت اندر آن تب و تاب
هر طرف جلوه کرد در نظرم
برگ ریزان باغ عشق و شباب
وای بر من , نداد گریه مجال
که زنم بوسه ای به رخسارت
چه بگویم , فشار غم نگذاشت
که بگویم : (( خدا نگهدارت ! ))
کاروان رفته بود و پیکر من
در سکوتی سیاه میلرزید
روح من تازیانه ها میخورد
به گناهی که : عشق می ورزید .
او سفر کرد و کس نمیداند
من درین خاکدان چرا ماندم .
آتشی بعد کاروان ماند .
من همان آتشم که جا ماندم .

خوب۰بد۰

اشعار فریدون مشیری – چه پاییزیست

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 28 ژانویه 2015

نشسته رنگ جدایی به صفحه دل من
شکسته شاخه امید و خانه خاموش است
تنیده تار سیه عنکبوت نومیدی
فشرده پنجه و با روح من هم آغوش است
میان خانه ویرانه جوانی من
به هر طرف نگرم جای پای حرمان است
زبان گشوده شکاف شکنجه های فراق
در آرزوی کسی سوختن، نه آسان است!
به عشق روی تو دامن کشیدم از همه خلق
دریغ و درد که دامن کشان گذر کردی!
به اشک و آه دلی ناتوان نبخشودی
مرا به دام غم افکندی و سفر کردی!
شرار عشق تو ام آنچنان گرفت به جان
که نیمه راه بیابان شوق واماندم
کشید سیل حوادث به کام خویش مرا
تو بی خبر که من از کاروان جدا ماندم
جهان به چشم من از عشق تو همیشه بهار
به باغ خاطر شادم خزان نمی امد
نگاه گرم و نواز شکر تو چون امروز
چنین به جانب من سر گران نمی امد
کنار چشمه نوش تو تشنه جان دادم
به جان دوست که افسانه غم انگیزیست
بهار عمر و بهار جوانی من بود
همان زمان که تو گفتی به من
چه پاییزیست
هنوز برگ تری از بهار عشق و شباب
به جای مانده که چشم و چراغ این چمن است
در این خرابه در آغوش این سکوت حزین
هنوز یاد تو سرمایه حیات من است

خوب۰بد۰

اشعار فریدون مشیری – طوفان سهمناك

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 28 ژانویه 2015

طوفان سهمناك به يغما گشود دست
مي كند و مي ربود و مي افكند و مي شكست
لختي تگرگ مرگ فرو ريخت، سپس
طوفان فرو نشست
بادي چنين مهيب نزيبد بهار را
كز برگ و گل برهنه كند شاخسار را
در شعله هاي خشم بسوزاند اين چنين
گل را و خار را
اكنون جمال باغ بسي محنت آور است
غمگين تر از غروب غم انگيز آذر است
بر چشم هر چه مي نگرم در عزاي باغ
از اشك غم تر است
آن سو بنفشه ها همه محزون و خسته اند
در موج سيل تا به گريبان نشسته ان
لب هاي باز كرده به لبخند شوق را
در خاك بسته اند
آشفته زلف سنبل، افتاده نسترن
لادن شكسته، ياس به گل خفته در چمن
گل ها، شكوفه ها بر خاك ريخته
چون آرزوي من
مادر كه مرد سوخت بهار جوانيم
خنديد برق رنج به بي آشيانيم
هر جا گلي به خاك فتد ياد مي كنم
از زندگانيم

خوب۰بد۰

اشعار فریدون مشیری – دو چشم خسته

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 27 ژانویه 2015

دو چشم خسته اش از اشک تر بود
ز روی دفترم چون دیده برداشت
غمی توی نگاهش رنگ می باخت
حدیثی تلخ در آن یک نظر داشت
مرا حیران از این نازک دلی کرد
مگر این نغمه ها در او اثر داشت
چرا دل را به خاکستر نشانید
اگر از سوز پنهانش خبر داشت
نخستین بار خود آمد بسویم
که شوقی در دل و شوری به سر داشت
سپردم دل به دست او چو دیدم
که غیر از دلبری چندین هنر داشت
دل زیبا پرست من ز معشوق
تمنای نگاهی مختصر داشت
نگاهش آسمانی بود و افسوس
که در سینه دلی بیدادگر داشت
پر پروانه ای را سوخت این شمع
که جانان را ز جان محبوب تر داشت
مرا گوید مخوان شعر غم انگیز
که حسرت عقده گردد در گلویم
خدا را با که گویم این ستمگر
غمم را هم نمی خواهد بگویم

خوب۰بد۰

من از مستي هراسم نيست

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 13 ژانویه 2015

من از مستي هراسم نيست
ازآن مستان بی مقدارمي ترسم
زعشق هرگز نترسيدم ؛
گريزانم از آن عاشق که يک دل دارد و يکصد هزار دلبر
و نام عشق را بر خاک ميمالد …
و هر دم در خيال خويش تمنای نگار تازه ای دارد !
ز تنهائی مرا پروا نبود هرگز ؛
از آن تن ها …
که بر تن ميزنند چنگي ز نامردی …گريزانم !
در اين آشفته بازار رفاقت ها …
به دنبال رفيقی ناب ميگردم،
زهی باطل خيالم را …
که من مخمور و اينک در پی يک خواب ميگردم

خوب۰بد۰

در مسیر جاده

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 13 ژانویه 2015

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود , مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شد و بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست ميرود

خوب۰بد۰

آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 6 ژانویه 2015

آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی
نامه ای خیس به دستم برسانی بروی
در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود
قصدت این بود از اول که نمانی بروی
خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی
شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی
جای این قهوه فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی
بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم !؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی!؟
جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود
خواستی عین قضات همه/دانی بروی
چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه!
باید این گونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو , بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی

خوب۰بد۰

ای یار دور دست

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 29 دسامبر 2014

ای یار دور دست که دل می بری هـنوز
چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز
هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ات زمـان
در چشمم از تمام خوبان، سـری هـنـوز
سـودای دلـنـشـیـن نـخـستین و آخرین!
عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هـر چـراغ تـازه، فـروزان تــری هـنــوز
بـالـیـن و بـسـتـرم، هـمـه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بـگـذری هـنـوز
ای نـازنـیـن درخـت نـخـسـتین گناه من!
از مـیـوه هـای وسـوسـه بــارآوری هنوز
آن سیب های راه به پـرهـیـز بـسـتـه را
در سایه سار زلف، تو مـی پـروری هنوز
وان سـفــره شـبــانــه نـان و شـراب را
بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه کـه در ساغری هنوز

خوب۰بد۰

تلخى انتظار

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : شنبه 13 دسامبر 2014
تلخى انتظار

تلخى انتظار

گفت مى آیم… سحر شد و نیامد!
نیامد و نخواهد آمد،
زیرا او هیچ پیمانى نبست كه نشكست…
او هیچگاه نسوخته تا معناى سوختن را بداند
او هیچ وقت درد نكشیده تا بداند درد چیست
او هرگز
در انتظار نمانده تا از تلخى انتظار باخبر باشد.

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – غم دنیا

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : سه‌شنبه 9 دسامبر 2014
اشعار شهریار - غم دنیا

اشعار شهریار – غم دنیا

چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی
من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی
گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی
انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
از جمال و عظمت چون افق دریایی
دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

خوب۰بد۰