دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

» اشعار عاشقانهدانلود موزیک » صفحه 54

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,357 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

عشق وقتی که در قلبی اقامت می کند

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : پنج‌شنبه 26 می 2016

اشعار عاشقانه

عشق وقتی که در قلبی اقامت می کند
چشم ها دیگر به اشک و گریه عادت می کند
حاجت عاشق وصال است و روز و شب
می نشیند با خدای خود عبادت می کند
با وضو می خوابد و در خواب زاهر می شود
صورت معشوقه را هر شب زیارت می کند
دلبرم تاجر شده دل میخرد با یک نگاه
در خیابان می رود راحت تجارت می کند
آن درخت بید هم وقتی که او رد می شود
تا کمر خم می شود بر او ارادت می کند
پنکه ای که در اتاق توست شاید عاشق است !
باز می چرخد به سمت تو نگاهت می کند

خوب۰بد۰

دلبری آمد و خندید و معما شد و رفت

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 16 می 2016

اشعار عاشقانه

دلبری آمد و خندید و معما شد و رفت
با نگاهی گذرا در دل ما جا شد و رفت

پای می خواست رود سوی نگاه از پی او
غمزه ای کرد که دل بی سر و بی پا شد و رفت

دلبری آمد و خندید و معما شد و رفت
با نگاهی گذرا در دل ما جا شد و رفت

پای می خواست رود سوی نگاه از پی او
غمزه ای کرد که دل بی سر و بی پا شد و رفت

دل در این ماند که تدبیر، چه تقدیر کند؟
او چه مهتاب صفت جلوه ی رویا شد و رفت

خاستم با غزلی در شب مهتابی او
تا مرا دید، سحر عامل فردا شد و رفت

حالتی رفت که دل تیر کشان در خون شد
بی خبر از تَرَک این دل مینا شد و رفت

خوب۰بد۰

از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را ، نشُسته می پوشم

هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود رابه عطر بفروشم

عجب مدار از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفسهای توست…می جوشم

کجا به پیری وسستی وضعف روی آرم
منی ک آب حیات از لب تومی نوشم

به بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم

برای آنکه بدانی که بر سر عهدم
برای آنکه بدانی نشد فراموشم

قسم به بوسه ی آخر…قسم به اشک تو…من
هنوز پیرهنم را ؛ نشُسته می پوشم

خوب۲۰بد۱۴
1,371 views مشاهده

نمیشود که شوی یک دمی فراموشم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

نمیشود که شوی یک دمی فراموشم
تویی که شهد لبت با ترانه مینوشم

برای از تو نوشتن همیشه کم دارم
برای از تو سرودن همیشه میکوشم

تو شهد آب حیاتی که بی تو می میرم
تو سکر جام شرابی که با تو میجوشم

حکایت من و خواجه تفَال و غزلست
همو که داد ز غصه ،نجاتمان ،دوشم

همیشه طفل دبستان خط لب هاشم
همیشه آرش عشق کمان ابروشـم

عجب مدار پلنگی به چنگ ،آهو داشت
عجیب این که پلنگی به چنگ آهوشم

همیشه در دل خود جاودانه می سوزم
اگر چو آتش زرتشت سرد و خاموشم

از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هـنوز پـیرهنم را نشـسته می پوشم *

خوب۰بد۰

کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشیدو رفت

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

ترانه‎های عاشقانه

کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشیدو رفت
تا که برگردم شنیدم ،از غمم نالیدو رفت

دیده بودم خواب مادر را شب میلاد من
لحظه ای آمد کنارم،صورتم بوسیدو رفت

مادرم چندین بهاراست،ازکنارم رفته است
مثل مامور از بهشت،آمد مرا زایید و رفت

قوم وخویشانم مکرر، این خبر را میدهند
مادرت درخواب ما،حال توراپرسیدورفت

من به قربانت ،که هرجا رفته ای یاد منی
یادتو هرنیمه شب،روی مرا پوشیدورفت

شعر زیبایی به عشقش گفته بودم که ندید
آمد او اما شبی بر شعر من بالید و رفت

مادرم رفته ولی،در خاطراتم مانده است
روز مادر،چشم او ،آمد بمن خندیدو رفت

خوب۰بد۰

وقتی از باور پروانه شدن سرشاریم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

وقتی از باور پروانه شدن سرشاریم
دل به تاریکی این پیله چرا بسپاریم؟

سنگ باشیم ولی در تن کوهی مغرور
دست از دشمنی آینه ها برداریم

بعد از این بین سکوت من و لبخند شما
رازهایی که شنیدیم نگه می داریم

تا اگر از غم پاییز پریشان بودیم
دست بر شانه ی دلتنگی هم بگذاریم

بین ما هرچه که عریان شده خاکستر ماست
ما که معشوقگی آتش و گندمزاریم

باد از کوچه ی بن بست خبر آورده
ما دوتا پنجره زندانی یک دیواریم

خوب۰بد۰

تب کرده ام

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

تب کرده ام پیراهنم ویروس دارد
گلبته هایش داغ نامحسوس دارد

من دیده ام در تب می افتد ماه در حوض
ساعت هم آنجا گردش معکوس دارد

باور کنید آقا اجازه! دست من نیست
این عشق تنها با جنون تکمیل می شد

از برف شبهای زمستانی بپرسید
وقتی می آمد مدرسه تعطیل می شد

سر زد شبیه آفتاب از پشت دیوار
مهتاب را در آسمانت خط خطی کرد

تا من به چشمت ماه پیشانی بیایم
قلب تو را مانند بمب ساعتی کرد

از روستاهای خیالی می گذشتیم
آنجا زنی با خاطراتش شال می بافت

با بافه ای از جنس رویاهای رنگین
هر شب برای یک مسافر فال می بافت

تب کرده ام، هذیان برایت می نویسم
مغزم پر است از فکرهای اشتباهی!

بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است
عالیجناب شعرهایم! روبراهی؟

خوب۰بد۰

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود … که آخر زیاد شد

این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد

یک لحظه باد روسری اش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد

هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت
هی کار شاعران معاصر زیاد شد …

از بس که خوب چهره و عالم پسند بود
بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد

گفتند با زبان خوش از شهر ما برو
ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد

خوب۰بد۰

من دوستت دارم هنوز

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

ترانه‎های عاشقانه

امشب عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز!
بی من چه شیرین میروی…من دوستت دارم هنوز!

در این مثلث سوختم…دارم به سویت می دوم
داری به سویش میدوی…من دوستت دارم هنوز!

قسمت نشد در این غزل…شاید جهان دیگری…
مستی و رقص و مثنوی..!من دوستت دارم هنوز!

امشب برایت بغض من کل میکشد محبوب من!
حتی اگر هم نشنوی من دوستت دارم هنوز!

در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست…
یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!

خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق!!!
در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!

دارد غرورم میچکد از چشمهایم روی تخت…!
داری عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز

خوب۰بد۰

بهار پشت زمستان بهار پشت بهار

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 4 می 2016

اشعار عاشقانه

بهار پشت زمستان بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار

اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار

نمانده است تورا در کنار همراهی
که دوستان تو را می خرند بادینار

نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده
که جمع کردنشان درکنار هم دشوار

به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار

کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

خوب۰بد۰