دلبری آمد و خندید و معما شد و رفت
با نگاهی گذرا در دل ما جا شد و رفت
پای می خواست رود سوی نگاه از پی او
غمزه ای کرد که دل بی سر و بی پا شد و رفت
دلبری آمد و خندید و معما شد و رفت
با نگاهی گذرا در دل ما جا شد و رفت
پای می خواست رود سوی نگاه از پی او
غمزه ای کرد که دل بی سر و بی پا شد و رفت
دل در این ماند که تدبیر، چه تقدیر کند؟
او چه مهتاب صفت جلوه ی رویا شد و رفت
خاستم با غزلی در شب مهتابی او
تا مرا دید، سحر عامل فردا شد و رفت
حالتی رفت که دل تیر کشان در خون شد
بی خبر از تَرَک این دل مینا شد و رفت
چه دنیای فوقالعاده هست وقتی کنارمی
تا تو هستی زندگی ادامه داره
من فکر تو ام تو فکر منی
احساس میکنم من همه کس توام
عشقه من . . .
نگران نباش . . .حال من خوب است . . دیگر بزرگ شده ام . .
دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم . . .
آموخته ام . . .
آموخته ام که این فاصله کوتاه بین لبخند و اشک نامش زندگیست . . .
آموخته ام که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود . . .
راستی . . .دروغ گفتن را هم خوب یاد گرفته ام . . .
حال من خوب است . . .خوبه. . . خوب
عــطر ِ تَنت روي ِ پــيراهنـم مــانده ..
امــروز بـويــيدَمَش عمــيق ِ عمــيق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگين تر کردم!
و به يــاد آوردم که ديـگر ، تـنـت سـهم ِ ديگري ست…
و غمــت سـهم ِ مــن!
خدایا ..
من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم
خدایا هر چند دلم را شکستند . . .
اما . .
می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند
دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودن
دلم عجیب گرفته…
دلگیرم از آدمکهایی
که تنها سایهای هستند
از تمام آنی که مینمایند
دلگیرم از نقابهایی که بر چهره میکشند
دلگیر از صورتکها…
در خاطرش جایی دارم…
دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی
جواب سلامم را هم نمی دهد
دلم تنگ همان کسی است که وَقتی
از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند
دلم تنگ است…تنگ
نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند …
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند …
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید …
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید ،
آن را زیبا هم خواهید یافت …
زیرا ” حس زیبا دیدن ” همان عشق است … !
خدا را لمس باید کرد…
خدا را می توان در باوری جا داد،
که در احساس وایمان غوطه ور باشد…!
خدا را می توان بویید…!
واین احساس شیرینی است،
که ما از بیکران مهربانیها برای خود،
خدایی لا مکان وبی نشان سازیم…!
خدا را در زمین وآسمان جستن ،
ندارد سودی ای آدم…!
تو !!
باید عاشقش باشی…!
باید گوش بسپاری
به بانگ هستی وعالم
خدا زیباترین معشوق انسان هاست…!
خدا را نیست همزادی
که او یکتاترین
عاشق ترین
معبود انسان هاست….!!