غروب
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : شنبه 28 نوامبر 2015
دوباره داره غروب میشه
دلهره دارم و یک غم عجیب
و فاصله دارم ازخودم
این منم با اندیشه هایی سبز
برای امروز و فردایم در کنار تو….
من دوباره سخت درخود فرو میروم….
غرق اندیشه هایم میشوم
و دوباره آن بغض سنگین می آید ودر گلویم مینشیند
و من چه ساده سکوت را می پذیرم…
در بهت و حیرت گذر از این روزها…
چه باور نکردنی جوان مانده ام….
پس ازآن هم سختی…
تنهایی وعذاب…
من گذشته را با خود دارم…
امروز را زندگی و فردا را روشن میبینم….
من شبیه هیچکس نیستم.
غروب شد…
زانوهایم را بغل میگیرم و به خورشید خیره میشوم…
چراغ ها خاموش میشوند
ومن یک شمع دیگر روشن میکنم…
غروب
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=2195
279 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00