اشعار فریدون مشیری – اژدهای زمان
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : چهارشنبه 28 ژانویه 2015
اژدهای زمان تشنه کام است
می خورد هر نفس خون ما را
ای خدا یک نفس یاریم کن
تا خورم خون این اژدها را
چشم بر زندگی وا نکرده
می کند مرگ زورآزمایی
رنگ صبح جوانی ندیده
شام پیری کند خود نمایی
سینه ها مدفن آرزوها
رنج و ناکامی از حد فزون شد
ای بسا گل که نشکفته پژمرد
وی بسا می که ناخورده خون شد
اژدهای زمان تشنه کام است
تشنه کامی که سیری ندارد
کام این اژدها تر نگردد
گر فلک تا ابد خون ببارد
تا که آیندگان را چه بخشد
مانده رفتگان را به ما داد
تازه ها را پیاپی کهن کرد
کهنه ها را به باد فنا داد
روزی آید که در پهنه دهر
ذی حیاتی به غیر از خدا نیست
اژدها همچنان تشنه کام است
زانکه او تشنه جاودانی است
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=1652
563 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00