روزگار جالب ما
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : پنجشنبه 16 آوریل 2015
مردم اینجا چقدر مهربانند
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوخـتند
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری بر سرم گذاشتند
و دیدند هوا گرم شد کلاهم را برداشتند
و چون دیدند لباسم کهنه و پارہ است بـه من وصله چسباندند
و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم
محبت کردند و حسابم را رسیدند
خواستم در این مهربانکدہ خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،
مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=1939
298 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00