دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

» عاشقانه هادانلود موزیک » صفحه 22

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,931 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

تو را آن گونه می‌خواهم

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 25 آوریل 2016

ترانه‎های عاشقانه

تو را آن گونه می‌خواهم که باغی باغبانش را
شبیه مادر پیری که می‌بوسد جوانش را

تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که
نمی‌دانم زمانش را، نمی‌یابم مکانش را

من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان
برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را

پریشانم شبیه پادشاهی خفته در بستر
که بالای سرش می‌بیند امشب دشمنانش را

تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کرده‌ام فصل خزانش را

پرستویی که با تو هم قفس باشد نمی‌ ترسد
بدزدند آب و نانش را، بگیرند آسمانش را

تو ماهی باش تا دریا برقصد موج بردارد
تو آهو باش تا صیاد بفروشد کمانش را

من آن مستم که در می‌خانه‌ای از دست خواهد رفت
اگر دستان تو پر کرده باشد استکانش را

خوب۰بد۰

درد من را بگذارید به شیدایی خویش

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 25 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

درد من را بگذارید به شیدایی خویش
ساغرم را بگذارید به اغوایی خویش

چه هراسی ست مرا درد دمادم بدهند؟
خو گرفته به غمم صرف شکیبایی خویش

عشق فرموده که رسوای جهانی بشوم
حال من را بسپارید به رسوایی خویش

همچو فواره که در اوج بیفتد ز غرور
در سقوطم ز نفس های تماشایی خویش

من همان خشت فرو ریخته از زلزله ام
که دگر نیست در اندیشه ی برپایی خویش

بعد مرگم بنویسید که عهدش نشکست
تا ابد ماند وفادار به تنهایی خویش

خوب۰بد۰

اسیر بوسه و آغوش

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : دوشنبه 25 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

پریشان تو ام هرچند می دانم نمی دانی
چه حالی دارد ای گیسوکمند من پریشانی

سرانجام دل شوریده ام را می توان فهمید
از آن چشمان مست و تیغ های ناب زنجانی

من از اول اسیر بوسه و آغوش بودم، آه
خصوصا بوسه ی شیرین شورانگیز پنهانی

زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند
که چشمان تو استادند، استاد غزل خوانی

غزل عمری بدهکار اداهای تو خواهد بود
جنون مرهون من، این تازه مجنون خیابانی

چه در جان و دل زاهد گذشت از گردش چشمت
که می شد خواند از چشمش:”خداحافظ مسلمانی”

نه من تنها مقیم معبد عشق تو ام، پیداست
تمام شهر هم ذکر تو می گویند پنهانی

اگرچه سینه چاکان غم عشق تو بسیارند
یکی شان من نخواهد شد خودت هم خوب می دانی

خوب۰بد۰

می خواهم از نگاه تو

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : یکشنبه 24 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

می خواهم از نگاه تو هر اتفاق را
هر اتّفاق تازه و دور از فراق را

امروز در پیاله ی رنگین کمان بریز
باران نوبهاری این اشتیاق را

با چشم خود به قهوه ی تلخم شکر بریز
روشن کن از شرار محبّت اجاق را

ای روشنای سبزه و مهتاب، می شود
خاموش کرد با تو چراغ نفاق را

جاری شو ای صلابت هفت آسمان عشق
بشکن غرور بی سبب باتلاق را

تا از خیال عشق گذشت این «قصیده»ها
عطر «غزل» گرفت هوای اتاق را

ای ساده تر ز حادثه ی «دوست داشتن »
می جویم از نگاه تو هر اتّفاق را

خوب۰بد۰

سلام ریحانه

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : یکشنبه 24 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

شکسته – بسته بگویم سلام ریحانه
سلام ای غزل ناتمام ریحانه

ستاره بودی و دستان بخت من کوتاه
نچیدمت اگر از پشت بام ریحانه

حلال هر چه غزل نوش کرده ای از من
اگر چه چشم تو کردم حرام ریحانه

تو مثل دختر نارنجی ای ترنج ترین
به روی شانه ی باغ « قوام » ریحانه

هنوز نام تو را جار می زنم در باد
شکوه نام شما بادوام ریحانه

بخوان دوباره بخوان تا که مبتلام کنی
قسم به ” عشق – علیه السلام ” ریحانه

تو مثل دختر نارنجی ای ترنج ترین
شکفته ای تو به باغ قوام ریحانه

خوب۰بد۰

گفته بودی که دگر زلف پریشان نکنی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : یکشنبه 24 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

گفته بودی که دگر زلف پریشان نکنی
ماه را روز و شب چارده حیران نکنی

تو مگر قول ندادی ندهی مو به نسیم
دل عشاق به یک زلزله ویران نکنی

نذر کردی که نبندی بغل پنجره تا
شهر ویران مرا قمصر کاشان نکنی

مادر از بچگیم داد مرا بیم نزاع
رو برو کودک ما با صف مژگان نکنی

ای گران ناز چگونه دل تو می آید
مشتری آمده نازت کمی ارزان نکنی

هوس سیب نکن فصل انار است انار
پی این میوه مرا راهی لبنان نکنی

تو اگر در بلد کفر به مسجد بروی
این محال است که یک شهر مسلمان نکنی

با همان خنده ی داغت به خدا گرم شدم
خانه ی گرم مرا باز زمستان نکنی

چون ز یک قصه شدآغاز به خودم میگویم
تا تو باشی هوس خواندن رمان نکنی

خوب۰بد۰

جای ماندن نیست

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : یکشنبه 24 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

جای ماندن نیست،دنیا را رها کن پر بکش
قهوه ات را مَرد ،امشب با کمی سم سر بکش

بی تفاوت رد شو از مردم، میان دفترت
سنگ باش و گوش احساسات خود را کَر بکش

گوشه ای دور از هیاهوهای شهر لعنتی
پُک بزن سیگار خود را،زجر هم کمتر بکش!

عشق یعنی یک دروغ محض، نوعی درد سخت
دست از این کذب درد آور، از این باور بکش

دست از این زندگی، از این بلای سهم گین
از جنایت های این دنیای زجر آور بکش

نیست جای لحظه ای تردید،چشمت را ببند
قهوه ات را مَرد امشب با کمی سم سر بکش

خوب۰بد۰

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : یکشنبه 24 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی
لیلا چرا پیراهن زیبا تنت کردی ؟ !

فرعون شهرم ، دل به دریا زد همان شب که
جادوگری با چشم های روشنت کردی

تو دخت چنگیزی که ما را مثل نیشابور
آواره ی دیوار چین دامنت کردی

من بچه بودم ، خوب و بد قاطی شد از وقتی
شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی

ما دست کم ، یک کوچه با هم رد پا داریم
یادی اگر از پرسه های با مَنَت کردی

دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است
ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی

بانو ! نمیگویی خدا را خوش نمی آید !؟
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

خوب۰بد۰

هوای خانه

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : شنبه 23 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

عوض کردم به جایت آب تنگ و خاک گلدان را
و جارو می کشم این کوچه ی رو به خیابان را

شبیه پنجره هر صبح روی من به تو باز است
نوازش می کنم با بوسه ام گل های ایوان را

هوای خانه ام را مه گرفته، قطره های اشک
شبیه آب دریا شور کرده چای فنجان را

کجایی تا ببینی پا به پای ام ابر می گرید
به روی سقف خانه می نوازد “باز باران” را

نمی دانی چه رنجی می کشم در کنج تنهایی
مگر روزی بخوانی خط به خط دیوار زندان را

لبم خشکید از بی مهری و قلبم ترک برداشت
نمی پرسد کسی این روزها حال بیابان را

خوب۰بد۰

عشاق

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : شنبه 23 آوریل 2016

اشعار عاشقانه

انکحتُ… عشق را و تمام بهار را !
زوّجتُ… سیب را و درخت انار را !

متّعتُ… خوشه‌خوشه رطب‌های تازه را
گیلاس‌های آتشی آب‌دار را !

هذا موکّلی…: غزلم دف گرفت، گفت:
تو هم گرفته‌ای به وکالت سه‌تار را !

یک جلد… آیه ‌آیة قرآن! تو سوره‌ای!
چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را !

یک آینه… به گردن من هست… دست توست،
دستی که پاک می‌کند از آن غبار را

یک جفت شمع‌دان…؟! نه عزیزم! دو چشم توست
که بردریده پرده شب‌های تار را !

مهریّه تو چشمه و باران و رودسار
بر من بریز زمزمه آبشار را !

ده شرطِ ضمنِ… ده؟! … نه! بگویید صد! … هزار!
با بوسه مُهر می‌کنم آن صدهزار را !

لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانه‌وار را !

خوب۰بد۰