دختر ِ گیسو طلای ِ شهر ِحافظ حالتان
کم بناز از چشم ناز و بـاغ سن و سالتان
از نسیـم دلـــــربای ِ عطــر زلفـت آمــدم
از خیابان نمازی تا ارم دنبالتان
گرچه ریزد نم نم ازگلهای اندامت هوس
یک نفس راضی نباشم تـا کنـم اغفالتان
هوشم از سر میرباید میوه های نورسَت
نخ به نخ باید بدوزم دل به سیب کالتان
تِق تِق کفشت که برداردسکوت کوچه را
پشتِ سر پروانه میریزد به روی ِ شالتان
لااقـل وِرد ِ زبان کـن آرزویـت را کـه من
از کتاب خـواجـه ی عاشق بگیرم فالتان
آنقَـدر نازی کـه از قصر بلور افتاده است
موجی از رنگین کمان بر وسعت اقبالتان
دانه ی ریز سیاهی روی لب داری که ماه
می گشاید چهره از اعجاز خط و خالتان
عاقبت مـا را به کشتن میدهد بانو عسل
تاب زلف و چشم ناز و گونه های چالتان
خوب۰بد۰