دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی

دانلود موزیک » یک سایت دیگر با وردپرس فارسی » صفحه 246

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
ای نام تو بهترین سر آغاز
چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴
دانلود آهنگ علی یاسینی به نام دیوار
پخش آنلاین علی یاسینی - دیوار بازدید : 2,931 views مشاهده
00:00
00:00
پخش آنلاین موزیک

اشعار شهریار – بازار خودفروشی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : پنج‌شنبه 4 دسامبر 2014
اشعار شهریار - بازار خودفروشی

اشعار شهریار – بازار خودفروشی

با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد
با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد
خورشید روی من چون رخساره برفروزد
رخ برفروختن را خورشید رو ندارد
سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن
هر چند رخنهٔ دل تاب رفو ندارد
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد
با شهریار بی دل ساقی به سرگرانی است
چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – خزان جاودانی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : پنج‌شنبه 4 دسامبر 2014
اشعار شهریار - خزان جاودانی

اشعار شهریار – خزان جاودانی

مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد
دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین
چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد
غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را
غم یار بی خیال غم روزگار دارد
گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد
دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
نه همه تنور سوز دل شهریار دارد

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – جانان من

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : پنج‌شنبه 4 دسامبر 2014
اشعار شهریار - جانان من

اشعار شهریار – جانان من

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد

خوب۰بد۰

فقط چند لحظه کنارم بشین

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
فقط چند لحظه کنارم بشین

فقط چند لحظه کنارم بشین

فقط چند لحظه کنارم بشین یه رویای کوتاه تنها همین
ته ارزوهای من این شده ته ارزوهای ما رو ببین
فقط چند لحظه کنارم بشین فقط چند لحظه به من گوش کن
هر احساسیو غیر من تو جهان ، واسه چند لحظه فراموش کن
برای همین چند لحظه یه عمر همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز همه ارزوهامو از من بگیر
نگاه کن فقط با نگاه کردنت منو تو چه رویایی انداختی
به هر چی ندارم ازت راضیم تو این زندگی رو برام ساختی
به من فرصت هم زبونی بده به من که یه عمره بهت باختم
واسه چند لحظه خرابش نکن بتی رو که یک عمر ازت ساختم
فقط چند لحظه به من فکر کن نگو لحظه چی رو عوض میکنه
همین چند لحظه برای یه عمر همه زندگیمو عوض میکنه
برای همین چند لحظه یه عمر همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز همه ارزوهامو از من بگیر

خوب۰بد۰

اهنگ زیبای آرزوها

دسته بندی : عاشقانه ها ، موزیک تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
اهنگ زیبای آرزوها

اهنگ زیبای آرزوها

نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره
نمیشه ایندفعه دل ما رو تو خواب جا بذاره
ما رو تو خواب جا بذاره
ما رو تو خواب جا بذاره
دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاست
که میخواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره
پا روی دنیا بذاره
پا روی دنیا بذاره
دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دوتا رو
ببره از اینجا و اونور ابرا بذاره
من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره
بی تو دنیا نمی ارزه تو با من باش و بذار
همه دنیا منو همیشه تنها بذاره

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – شاهان عشق

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
اشعار شهریار - شاهان عشق

اشعار شهریار – شاهان عشق

شنیده ام که به شاهان عشق بخشی تاج
به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج
تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن
به دولت سرت از آفتاب دارم تاج
کمان آرشه زه کن که تیر لشگر غم
بر آن سر است که از قلب ما کند آماج
اگر که سالک عشقی به پیر دیر گرای
که گفته اند قمار نخست با لیلاج
به پای ساز تو از ذوق عرش کردم سیر
که روز وصل تو کم نیست از شب معراج
زبان شعر نیالوده ام به مدح کسی
ولیک ساز تو از طبع من ستاند باج
به تکیه گاه تو ای تاجدار حسن و هنر
سزد ز سینه سیمین سریر مرمر و عاج
به قول خواجه گر از جام می کناره کنم
به دور لاله دماغ مرا کنید علاج
به روزگار تو یابد کمال موسیقی
چنانکه شعر به دوران شهریار رواج

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – جوانی

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
اشعار شهریار - جوانی

اشعار شهریار – جوانی

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
همه بگریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – کنج فنا

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
اشعار شهریار - کنج فنا

اشعار شهریار – کنج فنا

سری به سینه خود تا صفا توانی یافت
خلاف خواهش خود تا خدا توانی یافت
در حقایق و گنجینه ادب قفل است
کلید فتح به کنج فنا توانی یافت
به هوش باش که با عقل و حکمت محدود
کمال مطلق گیتی کجا توانی یافت
جمال معرفت از خواب جهل بیداریست
بجوی جوهر خود تا جلا توانی یافت
تحولی است که از رنجها پدید آید
نه قصه ای که به چون و چرا توانی یافت
تو حلقه بردر راز قضا ندانی زد
مگر که ره به حریم رضا توانی یافت
ز قعر چاه توان دید در ستاره و ماه
گر این فنا بپذیری بقا توانی یافت
کمال ذوق و هنر شهریار در معنی است
تو پیش و پس کن لفظی کجا توانی یافت

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – چشم مست

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
اشعار شهریار - چشم مست

اشعار شهریار – چشم مست

برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت
شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت
زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست
سر بی خبر به ما زد و از ما خبر گرفت
بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک
این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت
یک تار موی او به دو عالم نمیدهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت
چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح
شمع دلی که دامن آه سحر گرفت
چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار
شعر توهم که درس خود از چشم تر گرفت

خوب۰بد۰

اشعار شهریار – مسافر مجنون

دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : چهارشنبه 3 دسامبر 2014
اشعار شهریار - مسافر مجنون

اشعار شهریار – مسافر مجنون

رفتم و بیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت
گر تو قیامت به وعده دور نخواهی
یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت
بانگ اذان است و چشم مست تو بینم
در خم محراب ابروان به امامت
قصر نمازت چه ای مسافر مجنون
کعبه لیلی است قصد کن به اقامت
در همه عالم علم به عشق و جنونی
گو بشناسندت از جبین به علامت
آنچه به غفلت گذشت عمر نخواندم
عمر دگر خواهم از خدا به غرامت
پیرم و بر دوشم از ندیم جوانی
از تو چه پنهان همیشه بار ندامت
خرمن گل ها به باد رفت و به دل ها
نیش ندامت خلید و خار ملامت
شحنه شهری تو دست یاز به شمشیر
باری اگر شیر می کشی به شهامت
من به سلام و وداع کعبه و صحرا
صحیه زنانم که بارکن به سلامت
شمع دل شهریار شعله آخر
زد به سراپا که سوختن به تمامت

خوب۰بد۰