اشعار فریدون مشیری – شکوفه ای بر شراب
دسته بندی : عاشقانه ها
تاریخ : شنبه 31 ژانویه 2015
چو از بنفشه بوی صبح برخیزد
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
کبوتر دلم از شوق میگشاید بال
که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد
دلی که غنچه نشکفته ندامت هاست
بگو به دامن باد سحر نیاویزد
فدای دست نوازشگر نسیم شوم
که خوش به جام شرابم شکوفه میریزد
تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن
در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد
لبی بزن به شراب من ای شکوفه بخت
که می خوش است که با بوی گل درآمیزد
خوب۰بد۰
لینک کوتاه
https://40kalag.ir/?p=1726
495 views مشاهده
0 دیدگاه
صفحه اصلی
00